اندیشه های سیاسی در اسلام (ابراهیم غلامی)
اندیشه های سیاسی عارفان و بزرگان و دانشمندان در اسلام از ابتدا تا کنون

مدارس نظاميه كه با توجه به عوامل خاص سياسى و مذهبى تإسيس شده بودند, از آغاز به كار خود در نيمه دوم سده پنجم (از سال 459ه) بيش از سه قرن منشإ تحولات شگرف در زمينه هاى سياسى و علمى و مذهبى جهان اسلام, يا لااقل در قسمت مشرق تمدن اسلامى گرديد. اين مدارس عموما براى پيروان مذهب شافعى وقف شده بودند و دانشمندان, قضات, شيخ الاسلام ها و سياستمداران بى شمارى را براى بسط قدرت سياسى اهل سنت و جلوگيرى از تبليغات شيعه اثنى عشرى و اسماعيليه توليد نمودند. امام الحرمين, و نيز امام محمد غزالى از بزرگترين مدرسان نظاميه هاى بغداد و خراسان بودند كه مذهب شافعى و كلام اشعرى را شكل نهايى دادند و بدين سان, پابه پاى تركان سلحشور سلجوقى, مشروعيت خلافت و سلطنت سنى را تا به اقصى نقاط دنياى اسلام بسط داده و نيرو بخشيدند

سياستها و كوششهاى نظام الملك واقعا نتيجه داده بود; زيرا در تاريخ اسلام كمتر دوره اى مى توان يافت كه به اندازه عصر خواجه از وحدت و قدرت سياسى ـ فرهنگى برخوردار باشد. خواجه با تإسيس و تقويت نظاميه ها نه تنها يك مذهب خاص رسمى تإسيس نمود و ديگر مذاهب و مكاتب اسلامى را به حاشيه راند, بلكه به انحصار دانش و بهره گيرى سياسى از آن پرداخت. نظاميه ها به تربيت افرادى پرداختند كه بتوان پس از فراغت از تحصيل, از وجودشان در مشاغل حساس دولتى و اجتماعى و به نفع مقاصد دولت بهره بردارى نمود.

 نظاميه ها بطور كلى سه كار ويژه مهم داشتند كه تإثير به سزايى در آينده تمدن اسلامى و انحطاط آن بر جاى گذاشت:

نخست اينكه نظاميه ها تمام توان سياسى و مالى جامعه اسلامى را در انحصار خود قرار دادند. خواجه با صرف مبالغى هنگفت, همه امكانات دولتى را با سرپوشى از علم دوستى و فرهنگ پرورى, در اختيار مذهب شافعى قرار داد و موجب محدوديت و سلب آزادى ديگر انديشه ها و عقايد گرديد. ثانيا, با گسترش نظاميه ها و افزايش تعداد فارغ التحصيلان اين مدارس, بيشتر مناصب قضايى, ادارى, سياسى و فرهنگى بدست شاگردان و اصحاب نظاميه افتاد و زمينه وحدت و انسجام مذهبى ـ اجتماعى و در نتيجه سياسى را تدارك نمود. همين شاگردان در حفظ و استمرار كار كردهاى نظاميه ها نيز نقش موثرى بعهده گرفتند; نظاميه بغداد بيش از سه قرن با شهرت و اعتبارى بى مانند بر چهره بغداد مى درخشيد. دانشمندانى كه در خلال اين دوره طولانى از نظاميه بغداد فارغ التحصيل شده بودند هر كدام در عصر خويش به مناصب عاليه دولتى و اجتماعى, از قبيل وزارت, قضاوت, فتوا, رياست مذهبى, استاد مدارس علميه, و خطابه و وعظ دست يافتند. در سايه همين افراد با نفوذ بود كه نظاميه بغداد تادير گاهى, به رغم بحرانهاى سياسى و اجتماعى بسيار, و حتى سقوط بغداد توسط مغول, از بسيارى مصائب و نابسامانيها مصون ماند و به باز توليد انديشه ها و افكار بنيانگذاران آن پرداخت. يكسان سازى فرهنگ سياسى از جمله نتايج اين چرخه توقف ناپذير قدرت / دانش بود.

سرانجام, سومين كار ويژه نظاميه ها كه از مبانى گفتمان شافعى و اشعرى بر مى خاست, تعصب و تمحض در علوم نقلى و ضديت آشتى ناپذير با عقل و فلسفه بود. نظاميه ها, همان گونه كه خواجه انتظار داشت عملا در راه مبارزه با تبليغات شيعى و عقايد و آرإ فلاسفه به فعاليت پرداختند. سازمان آموزشى نظاميه با التزام جدى و واجب الرعايه بر روش شناسى شافعى و كلام اشعرى, بنياد و ساختارى ضد عقلى داشت و از همين موضع ـ كه در واقع, همسوى با ساخت قدرت سنى است ـ به سركوب خردگرايى شيعه و فلاسفه همت مى گماشت. امام ابو حامد غزالى مدرس عاليقدر نظاميه دو كتاب المستظهرى (فضائح الباطنيه) و تهافت الفلاسفه را در رد فاطميان و فلاسفه نگاشت و با شخصيت ممتاز و بر جسته اى كه داشت, ساليان درازى از نفوذ خردگرايى در زندگى سياسى مسلمانان, بويژه محافل اهل سنت جلوگيرى نمود. وى چنان هزيمتى به فلسفه تحميل كرد كه خردگرايى را به نهان كارى و اختفإ كشانيد و اندك اندك فلسفه را يكسره از حيات فرهنگى و سياسى مسلمانان بيرون نمود; زيرا متعاقب اين كتاب, فتاوى بسيارى مبنى بر تحريم تحصيل فلسفه و اشتغال و تدريس آن صادر شد.

تهاجم غزالى و اصحاب نظاميه ها, به فلسفه و هر نوع خردگرايى در تمدن اسلامى, قبل از هر چيز, انگيزه و نتايج سياسى داشت. رواج فقه نقلى و گذشته نگر توسط نظاميه ها, عموما براى مقابله با ((الازهر)) و شيعيان بود كه با تكيه بر فلسفه يونان و روش شناسى عقلى به نقد گذشته سياسى و بنابراين موقعيت كنونى سياست سنى در دوره ميانه مى پرداختند. بدين سان, تلاش نظاميه ها در هزيمت فلسفه و سلطه حديث گرايى, در عين حال كه ريشه هاى هر گونه فهم عقلى از ديانت را مى خشكاند, بويژه براى پادشاهان و فرمانروايان دوره ميانه سودمند بود و حاكمان را از نقادى خرد ورزانه و مسئوليت رفتارهاى سياسى ـ اجتماعى مصون مى نمود. حاكمان جامعه اسلامى با استفاده از محصولات فرهنگى ـ سياسى نظاميه ها, سالهاى دراز, به عوام فريبى و توجيه مشروعيت خود پرداختند.

اندیشه سیاسی ابن خلدون: مورخ و جامعه شناس واقع گرا و نظریه پرداز انحطاط و زوال تمدن اسلامی (مطالب مربوط به فاربی برگرفته از مقاله ای از دکتر محمود تقی زاده متخصص جامعه شناسی می باشد):

فارابی و ابن خلدون هر دو و با وجود اختلاف زمانی زیاد از بنیانگذاران دانش اجتماعی در جهان اسلام بوده اند، در حالی که آثار اجتماعی فارابی کاملا فلسفی، انتزاعی، عقلانی و آرمان گرایانه است، دیدگاه ابن خلدون عمدتا جامعه شناسانه، علمی، عینی، و واقع گرا است.

فارابی نظرات اجتماعی و جامعه آرمانی اش را در قالب مدینه فاضله، امت فاضله و معموره فاضله شرح داده است در صورتی که ابن خلدون نظراتش را در قالب عمران بدوی و عمران حضری(شهرنشینی) توضیح داده است. فارابی با رویکردی ایستا به تشبیه بخشهای مدینه فاضله با بدن انسانی پرداخته و ابن خلدون با همین رویکرد ولی شیوه ای تحولی و پویا چرخشهای حیات اجتماعی و سیاسی انسانها را از حالت بدوی تا اوج تمدن را شرح داده است.

 در حالی که فارابی در هیئت یک فیلسوف اجتماع به حقیقت اجتماعات انسانی و انواع کامل و غیر کامل آن عطف توجه دارد، ابن خلدون در کسوت یک سیاستمدار و مورخ به نمونه های جوامع واقعی و خارجی در قالب شهر و روستا و افت و خیز تداوم آنها چشم دوخته است. اولی به شیوه فیلسوفانه تحقق جامعه حقیقی اش درسهای تاریخ را استدلال می کند و دیگری تا نقطه انقراض و سپس به تکرار همین روند دورانی را همراه با دهها نمونه و شاهد تاریخی، تجزیه و تحلیل می کند.

ابن‌ خلدون‌ در پايان‌ پيش‌ گفتار كتاب‌ نخست‌، كليات‌ مطالب‌ بابهاي‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ ترتيبى‌ ذكر مى‌كند كه‌ حاكى‌ از خصلت‌ ويژة انديشة اوست‌، خصلتى‌ كه‌ از آن‌ به‌ خردگرايى‌ و واقع‌گرايى‌ تعبير شده‌ است‌. البته‌ در اين‌ خردگرايى‌ و واقع‌گرايى‌ نبايد ابن‌ خلدون‌ را با فلاسفة عقلى‌ مسلمانان‌ پيش‌ از او، يا با خردگرايان‌ و تحصّلى‌ مشربان‌ متأخر غربى‌ مقايسه‌ كرد. چه‌، ابن‌ خلدون‌ به‌ سبب‌ پرورش‌ خانوادگى‌ و تربيت‌ علمى‌ و محيط فرهنگى‌ عصر خود، تحت‌ تأثير جريانهاي‌ گوناگون‌ ديگري‌ هم‌ قرار داشت‌: پاي‌ بندي‌ به‌ شريعت‌، ضديت‌ با فلسفه‌، و تمايل‌ به‌ نوعى‌ تصوف‌، تركيب‌ اين‌ عوامل‌ در يك‌ نظام‌ فكري‌ بر همة جوانب‌ تأليف‌ او اثر گذاشته‌ است‌.

ترتيب‌ ابواب‌ كتاب‌ِ نخست‌ اجمالاً چنين‌ است‌: نخست‌، عمران‌ بشر به‌ طور كلى‌...؛ دوم‌، عمران‌ باديه‌نشينى‌...؛ سوم‌، دولتها... و مناصب‌ و پايگاههاي‌ دولتى‌؛ چهارم‌، عمران‌ شهرنشينى‌...؛ پنجم‌، هنرها و معاش‌...؛ ششم‌، دانشها. تعليل‌ اين‌ ترتيب‌ از لحاظ درك‌ بينش‌ اجتماعى‌ و تاريخى‌ ابن‌ خلدون‌ اهميت‌ فراوان‌ دارد.

وي‌ اجتماع‌ باديه‌ نشينى‌ را از آن‌ رو مقدم‌ داشته‌ است‌ كه‌ بر كلية انواع‌ ديگر پيشى‌ دارد. تشكيل‌ سلطنت‌ و دولت‌ نيز بر پديد آمدن‌ شهرها پيشى‌ دارد (مرحلة انتقال‌ از باديه‌ به‌ شهر). مقدم‌ داشتن‌ معاش‌ بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ اين‌ امر از ضروريات‌ طبيعى‌ است‌، ولى‌ آموختن‌ دانش‌ جنبة كمال‌ و تفنّن‌ دارد و بديهى‌ است‌ كه‌ طبيعى‌ مقدم‌ بر تفننى‌ است‌، اما هنرها را از اين‌ جهت‌ با كسب‌ و پيشه‌ ذكر مى‌كند كه‌ از بعضى‌ جهات‌ و از لحاظ اجتماع‌ در شمار آنهاست‌. هر كدام‌ از اين‌ 6 باب‌ به‌ طور نابرابر به‌ فصلهاي‌ متعدد تقسيم‌ شده‌ است‌. ابن‌ خلدون‌ در تعليل‌ عقلى‌ پديده‌ها گاه‌ به‌ مرحله‌اي‌ نزديك‌ مى‌شود كه‌ امروزه‌ از آن‌ به‌ مادّيگري‌ تاريخى‌ تعبير مى‌شود. ابن‌ خلدون‌ را به‌ اين‌ سبب‌ كه‌ تفاوت‌ عادات‌ و رسوم‌ و شئون‌ زندگانى‌ ملتها را نتيجة نوع‌ معيشت‌ آنان‌ يعنى‌ اقتصاد مى‌داند و استنتاجهايى‌ نظير آن‌ در موارد ديگر، پيشگام‌ ماديگري‌ تاريخى‌ شمرده‌اند. بى‌آنكه‌ اعتقادات‌ محكم‌ دينى‌ او را انكار كنند.

مبدء اجتماع سياسي:

نظريه ي ابن خلدون درباره ي مبدأ اجتماع سياسي ( دولت ) مبتني بر مبادي متعدد و در ارتباط با يكديگر مي باشد. مبدأ اول بر اين حقيقت بنا شده است كه اجتماع انسان با انسان ها امري ضروري است كه چاره اي از آن نمي باشد. و اين ضرورت به جهت رفع دو نياز است: نياز اول غذا است كه انسان براي به دست آوردن ضروريات آن نيازمند ياري ديگران است. و نياز دوم نياز به دفاع از خود است كه تنها با تعاون با ديگران به شكل مطلوبي صورت پذيرد.

اما مبدأ دوم نظريه ي ابن خلدون كه در ارتباط  با مبدء اول است, عبارت است از اينكه لازمه ي اجتماع انسان با ديگران تنازع و درگيري ميانشان است. انگيزه ي اين نزاع روح طمع، ظلم و دشمني ريشه دار در انسان مي باشد كه ابن خلدون از آن با اصطلاح « الطباع الحيوانية » تعبير مي نمايد. از اينجا اين متفكر بزرگ وارد مبدأ سوم نظريه اش مي شود كه عبارت است از اينكه هر گاه حالت تنازع به حال خود وا گذاشته شود، منازعات بسيار شده و به خونريزي و هرج و مرج منتهي مي گردد. امري كه زندگي را آكنده از نگراني و بي نظمي مي گرداند.

سپس ابن خلدون وارد مبدء چهارم مي شود. و آن محال بودن دوام نوع بشري ( كه زندگي او در نگراني و هرج و مرج آكنده شده است. ) بدون وجود سازمان و وازعي حاكم بر آنهاست. و اين وازع در حاكمي مجسم مي شود كه حكومت يا سلطه ي او غلبه و قدرت را ايجاب مي نمايد.

ابن خلدون در بحث از ايجاد دولت بر اساس قدرت اكتفا ننموده و از عناصر شكل دهنده ي آن نيز بحث مي نمايد. او معتقد است كه دولت متاثر از شرايط اجتماعي، روانشناسي، اقتصادي و ديني حاكم بر جوامع شان است. و پيش از آن مرحله ي عامي است كه هر جامعه اي از آن عبور مي كند. كه ازآن با عنوان « مرحله ي باديه نشيني » نام مي برد كه بر پايه ي زندگي و ارزش هاي باديه نشيني در جامعه استوار بوده و پيش از مرحله ي شهرنشيني قرار دارد و مرحله اي است كه اساس آن بر پايه ي عصبيت مي باشد كه عبارت است از نيروي مادي و اخلاقي يي كه منجر به پيوند افراد با يكديگر شده و از خويشاوندي و نَسب خاص آغاز و به احساسي مشترك كه منجر به شكل گيري روحيه اي جمعي مي گردد, منتهي مي شود و روحيه ي جمعي اساس نيروي عصبيت مي باشد. قدرتي است كه نيروي زعامت بر آن متكي بوده و آن را به كار مي گيرد.  اعضاي دولت و ساكنان باديه نشين به شجاعت و توانايي و روحيه و معنويت عالي متمايز مي شوند كه در آن واحد فرد و جامعه را متمايز مي سازد. و از اين رو ايشان در دفاع از دولت به خود اطمينان و اتكا داشته و ابن خلدون در وصفشان مي گويد كه: 

و اهالي باديه ... در دفاع از خويشتن بر خود اتكا داشته و به غير خود آن را واگذار نكرده اند. و كسي را در اين امر جز خود مطمئن ندانسته و از اين رو همواره با خود سلاح را حمل مي نمايند. ... و بر خود اعتماد به نفس دارند. دلاوري خلق ايشان و شجاعت سجيه ي آن است. و هر گاه ندايي ايشان را طلب كند و ياري بخواهد، به سوي او بروند. »

از ديد ابن خلدون عصبيت قدرت دولت است كه هرگز نبايد آن را « همانند تعصب » دانست. زيرا هدف ابن خلدون توضيح تفاوت موجود ميان تكوين اجتماعي منسجم و تكوين اجتماعي نا منسجم است. از اين رو عصبيت تعبيري از احساس مشترك و روح جمعي است. روحي كه به مانند قدرت دولت عمل نموده و سندي محكم بر زعامت آن است. و بيش از اينها، ابن خلدون در تفسير اجتماعي و سياسي از عصبيت بر اين باور است كه عصبيت نيروي معنوي يي در كنار قدرت مادي آن است. نيروي معنوي آن در اين زمان « همراه با دين و يا ملازم با دعوتي از دعوت هاي حق است كه  از آن طريق سرشتي مذهبي كسب مي نمايد. از اين رو عصبيت به حكمراني انجاميده و دربردارنده ي تفوق بر نيروي مادي و نيز غير آن از عصبيت هايي در فضايل سياسي است و اين بدون شك بر عصبيت صفت اخلاقي و معنوي خواهد بخشيد.

تطور دولت از مرحله ي باديه نشيني به شهرنشيني نيازمند گذشت زمان و سپري شدن نسل هاست. از خلال اين تطور و با توجه به روزگار ابن خلدون و نيز معلومات بسيارش، او درصدد ترسيم رابطه اي بين تطور دولت و معدل عمر آن بود. اين امر از يك سو به توان حركت و فعاليت در عرصه هاي تحول به سوي دولت و از جهت ديگر به قرار دادن نيروي روح جمعي ( يا عصبيت ) به عنوان مقياسي براي اضمحلال آن ديده مي شود. ابن خلدون از تمامي اين ارتباط ها معدل عمر دولت را استخراج مي نمايد كه بيش از  سه نسل يا يكصد و بيست سال نمي شود. برغم آنكه ابن خلدون به مقياسي رايج از نوع دولت هاي معاصر فراتر نمي رود، اما تحليل اجتماعي نسل هاي دولت از سويي  و تحليل سياسي مراحل آن از سوي ديگر ارزشمند است. از حيث تحليل اجتماعي براي نسل هايي كه دولت از آن عبور مي كند. او  نسل اول را نسل باديه نشيني و خشونت و توحش و شجاعت مي نامد. سپس نسل دوم، نسل تحول به حكمراني و رفاه از باديه نشيني به شهرنشيني و از تنگدستي به اتراف و فراخي زندگي است. و از اشتراك در فرمانروايي به خودكامگي است كه در آن تنها يك تن فرمانروايي را بدست گرفته و ديگران را از كوشش در رسيدن به آن باز مي دارد. و موجب مي شود كه ديگران از كوشش در رسيدن به فرمانروايي به سستي گرائيده و از ارجمندي به خواري و خضوع تن در دهند. لذاست كه عصبيت از جوش و خروش كمي فروكش مي كند و ترس و خضوع در ايشان جاي مي گيرد. »

ابن خلدون نسل سوم را نسل پاياني در حيات دولت مي داند. : نسلي كه در آن دولت از ميان رفته و بسياري از صفات موجود در آغاز دولت و به ويژه عصبيت در دوران اخير از يادها مي رود. و چنانكه گذشت, عصبيت رابطه اي است كه جماعت را نيرو بخشيده و ايشان را به هم پيوند مي دهد. ...  تا آنجا كه چيزي از آن باقي نمي ماند. از اين رو ابن خلدون مي نويسد:

« اما نسل سوم دوران باديه نشيني و خشونت را چنان از ياد مي برند كه گويي وجود نداشته است. و حلاوت عزت و عصبيت را به دليل ملكه ي قهر و غلبه از دست مي دهند. و ناز و نعمت ايشان به اوج خود مي رسد. ... تا جايي كه در تكفل دولت قرار مي گيرند ... و عصبيت به تمامي زايل گرديده و حمايت، دفاع از خود و نبرد با ديگران را فراموش مي كنند ... در نتيجه دولت بر اثر بار گراني كه بر دوش دارد از ميان مي رود. ... »

 

علل زوال انديشه سياسي در ايران:

1- اجتماعی: بي ثباتي و ناامنی اجتماعي

2- علل سیاسی:

1-2- تهاجمات خارجي

2-2- استبداد شاهان (حكومت استبدادي)

2-3- سطح نازل فرهنگي حكومتها (جهل + خشونت كه خصلت زندگي صحرايي است ) اقوام بيابانگرد صحرايي از آسياي ميانه که در طیّ هزار سال قرن چهارم تا ابتدای قرن چهاردهم- بر امور ایران با آن سابقه تمدنی و فرهنگی قبل از اسلام مسلط شده بودند.

2-4- علل خارجي:

- حملات مکرر به فلات ایران در طول تاریخ پس از اسلام و نابود شدن بسیاری از زیر ساختهای معیشتی  

- وضعیت تحمیل شده بدتر از استعمار توسط انگلیس و روسیه بر ایران( اخذ بی حساب و کتاب امتیازهای گوناگون اقتصادی و مالی و سیاسی در ایران)

2-5- شکل گیری مناسبات فرهنگ و دولت رانتیر پس از استخراج نفت در ایران (استبداد نفتی)

4- معضلات عقيدتي و فرهنگی(جهل عمومي + رشد تعصبات مذهبي + انحرافات مذهبي، فراگیر شدن اندیشه قضا و قدری و انزوا طلبانه صوفيه و تحویل بسیاری از معارف و علوم دینی به فقه و تورم فقه فردی)

جمع بندي:

عدم توليد مستمر، فراگير و فعالانه انديشه سياسي، توليد انديشه سياسي اندك، نامتناسب ؛ غير واقعي، انتزاعي و عمدتا فردي : فلسفه، عرفان و فقه در فضایی منفکّ از نیازهای اجتماعي تقويم مي‌يابد که متأثر از تحولات زمانه و بهبود مناسبات زندگی عمومی نيست .

 

 

 

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

خلاصه مباحث تاریخ انديشه‌ سياسي در اسلام و ايران

آغاز:

الف- بطور كلي بايد در هنگام بررسي هر مكتب فكري (اعم از سياسي،  اجتماعي) در اينجا انديشه‌هاي سياسي در اسلام و ايران،  چند نكته را مد نظر داشت.

1-  ويژگي‌هاي شخصيتي،  فكري بنيانگزار و روند زندگي آن سرنوشت و نحوه زندگي هر كدام

 مقايسه پيامبر اسلام (ص) با حضرت مسيح (ع)

-2   درمورد دين(مخصوصاً دين اسلام): نص دين (قرآن و سنت)ونحوه مواجهه با آن: اشعري،  معتزله،  خوارج، تسنن و تشیع

3- جغرافيا و بستر فرهنگي ـ اجتماعي نزول وحي و ارسال دين جامعه عربستان

ب- تفاوت انديشه هاي سياسي مسلمانان و يونانيان

مباني تفكر يونانيان از پوليس(شهر) آغاز مي شود. انديشه سياسي يونانيان= علم اداره شهر                            شهر يوناني متشكل از طبقات اجتماعي مختلف بود و سطحي از مدنيت (شهروندي) و دموكراسي مستقل را تجربه مي كردند(دموكراسي مستقيم). در حالی که اندیشه سیاسی اعراب از ساخت قبيله اي جامعه و نه مناسبات شهری آغاز مي شود در جامعه اعراب پيوندها قبيله اي بود تا شهروندي. مدنيت و شهر نشيني در اعراب بسيار كمرنگ بود. بزرگترين چالش اعراب انتخاب رئيس قبيله بود. يك رئيس قبيله وجود داشت. قانونگذار و مجري و قاضي هم خود او بود و بقيه افراد قبيله مطيع او هستند. اعراب در مرحله تدوین و اجراء قوانین مدنی از ايراني ها و رومي ها  تقليد كردند. در حالي كه يونانيان در سطحي بالاتر از اين مي انديشيدند.

 

 

پ- منازعات فکری صدر اسلام:

1- منازعه فكري اشاعره و معتزله:

شهید مطهری: «ظاهرا اولين مسئله اي كه در ميان مسلمانان مورد بحث واقع شد، بحث جبر و اختيار بود و مسلّم است كه جامعه اي بحدي از علوم و تفكر مي رسد در مورد سرنوشت انسان و جامعه حساس مي شود. اين بحث از آن جهت كه به انسان مربوط است جبر و اختيار-  است و از آن جهت كه به خدا مربوط است قضا و قدر است. كه اين امر بحث  " عدل " را پيش مي آورد زيرا رابطه ا ي آشكار ميان جبر و ظلم از يك طرف و اختيار و عدل از طرف ديگر وجود دارد. [بحث از عدل، بحث از عدل الاهي است ]. بحث عدل هم بحث حسن و قبح ذاتي افعال را ميان مي آورد (بدين صورت كه آيا عدل خداوند اقتضا ء دارد كه انساني مانند شهر با اين همه افعال قبيح را به بهشت ببرد (مفايق عقايد جبريه )و افراد خوب را با آنهمه افعال حسن به جهنم ) كه اين امر را وارد بحث عقل و مستقلات عقليه- مي كند كه همه اينها بحث حكمت- را يعني غرض و غايت حكيمانه داشتن  ذات باري را موجب مي شود. منازعه فكري دو گروه اشاعره و معتزله بر سر مساله نحوه مواجهه با جبر و اختيار انسان از یکسو و قضا و قدر الاهی از دیگر سو می باشد. جرقه اوليه منازعه به زمان خليفه سوم بر مي گردد كه با وجود محاصره،  رداي خلافت را موهبت الهي مي دانست که حاضر به درآوردن آن نبود. همچنین امويان به جبر بسيار دامن زدند، غالب سخنراني ها و خطبه هاي معاويه مشيت الهي بر رسيدن حكومت به بني اميه است. سلطنت بني اميه غالبا چون بر اساس سفّاكي و سر كوبي شکل گرفته بود در نتيجه تبليغات حاكميت فرهنگ مذهبي مستعد آن بود كه همه چيز به تقدير الهي حواله شود (  امنّا بالقدر كلّه خيره و شره ).»

مناسبات حكومتهاي مطلقه واستبدادي خدايي درذهن مردم تصويرمي كند كه فرمانروايي مطلق در آسمان ها و زمين مانند حاكمان مطلق ومستبد دارد و خدایي سختگير و عبوس است که با معيارهاي عقلي نبايد اورا سنجيد. مكتب اشعري توسط غزالي رنگ كلامي خودرا باخت و رنگ صوفیانه به خود گرفت كه اين امر باعث گرايش شديد به اين نگرش در دوران زوال تمدن اسلامی شد. تفكر جبري (اشعري) در بين بسياري از انديشمندان و عرفا رواج داشت، گفته شده كه حافظ و خيام نيز جبري مسلك بوده اند و اشعاري با مضامین جبری  اندیشی دارند.                                                                                                                                         

ذكرفهرست وار عقايد اشعري ها:

-         مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او

-         حسن و قبح شرعي اعمال بجاي حسن و قبح ذاتي افعال

-         عدل شرعي است نه عقلي: هر آنچه که خداوند انجام دهد عین عدل است نه آنکه خداوند بر مبنای عدالت رفتار می کند. ( هر چه آن خسرو كند شيرين بود )

-         رعايت لطف بر خداوند واجب نيست.

-         انسان آفريننده عمل خود نيست بلكه اكتساب كننده آن است                                                                                                

-         افعال خدا ناظر به غايت  و غرض نيست. (خدا را نبايد محدود در غايات كرد)

-         مغفرت فاسق بدون ثواب و عمل خیر و عذاب مؤمن بدون معصيت بلا اشكال است.                                            

تفکر اشعری به نوبه خود به دو گروه تقسيم شد:

1. اهل راي كه حنفي ها و شافعي ها بودند و فراگیری علم کلام را جایز می دانستند.

2. اهل حديث كه حنبلي ها و مالكي ها بودند:گروهي از علماي اسلامي از اساس با علم  كلام، يعني بحث عقلي دراصول اسلام (توحيد،  نبوت و معاد )،  مخالف شدند و آنرا بدعت و حرام دانستند و حكم به حرمت آن دادندكه در راس آنها "احمد بن حنبل" است كه بطوركلي با علم كلام اعم ازكلام معتزلي يا اشعري،  چه رسد به کلام شيعي،  مخالف بود. منشأ اهل حديث یا  اهل نص جنوب عربستان مکه و مدینه- بود؛ در حالیکه منشأ اهل الرأی حنفی ها و شافعی ها- عمدتاً عراق بود که تحت تأثیر حوزه فرهنگی ایران و سابقه تمدنی قبل از اسلام در ایران اهمیت بیشتری به مباحث عقلی می دادند. ابن تيميه حنبلي به حرمت كلام ومنطق داده است در مقابل بر اجراء مناسك و شريعت دين مانند آنچه که در صدر اسلام رواج داشت التزام و اصرار دارند.(منشأ تفکر سلفی و وهابیت معاصر)

متفکران اشعری بین مردم به تقید و دیانت قوی تری شناخته می شدند تا معتزله که اهل چون و چرا کردن بودند لذا نفوذ اجتماعی گسترده تری نیز پیدا کردند.

تبليغات سياسي و اجتماعي رواج تفكر اشعريون

1)       گرفته شدن انديشه تغيير از انسان و رواج سازگاري (به عقيده اشعريين تغيير دادن شرایط، نشانه نپذیرفتن مشیت الاهی و گستاخي در برابر اراده و حکمت خداوند است)

2)       تسلط ظالم(به عقيده اشعريين روي كار آمدن ظالم، امتحان الهي است براي سنجش صبر بر مصيبتِ ستمکار)

3)       ظلم پذيري(خود كرده را تدبير نيست، اين ظلم كه بر سر ما آمده نتيجه عمل خودمان است و بايد منتظر باشيم كه خدا خودش هر وقت بخواهد نجاتمان بدهد)

4)       برداشت منحط از مفهوم عمیق توكل و واگذاری امور به خداوند؛ که امام محمد غزالي اوج اين برداشت را دارد. که رواج این بی عملی و بی تحرکی باعث شد تمدن اسلامي از رشد باز مانده و راكد شود و از پويايي و جولان بیفتد.

شهید مطهری: «پيروزي مكتب اشعري براي جهان اسلام گران تمام شد. اين پيروزي، پيروزي جمود وقشرب گرايي برحريت(آزادي فكر و انديشه بود).»

معتزله:

شهید مطهری: «روش اعتزال در حقيقت عبارت بود از بكار بردن استدلال و منطق در فهم و درك اصول دين و اين به معناي اعتقاد به حجيت، حريت و استقلال عقل است. هم چنین معتزله بر این باور بودند که انسان افعال را به اراده خود انجام مي دهد در حالیکه اشاعره معتقد بودند بدون اراده خدا هيچ امري انجام نمي شود. بديهي است عامه مردم كه اهل تعقل،  تفكر و تجزيه و تحليل نيستند،  همواره « تدين » را مساوي با« تعبد » و تسليم فكري به ظواهر آيات و روايات مي دانند مخصوصاً اينكه علماي دين هم بر اين امر دامن بزنند و واقعاً به ظاهر گرايي خويش مومن و معتقد باشند. خصوصاً اگر سياست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمايت كند.  

انديشه سياسي خوارج:

شهید مطهری: جرقه هاي اوليه آنها مربوط به دوران خليفه سوم است که در جنگ صفين (بهانه صفين: خونخواهي معاويه برای قتل خليفه سوم) سرباز كرد، صحابه و بزرگان قريش را كافر مي دانستند. در جنگ جمل به دو دلیل اولين مخالفتها را با حضرت امیر (ع) بروز دادند: دستور ایشان برای آتش زدن شتر منتسب به پیامبر را داد و اينكه نگذاشتند كسي از جنگ جمل غنيمتي ببرد. در جنگ صفين هم ابتدا حضرت امیر را به صلح و مذاكره وادار کردند و بعد كه نتيجه مطلوب حاصل نشد از حضرت خواستند توبه كند و چون توبه نكرد وي را مشرك خواندند كه چرا ایشان شعار و ايده‌ لا حكم الا ا.. را كنار گذاشته و به حكميت تن داده است .

اعتقادات خوارج :منشأ اعتقادات خوارج ازدياد فسق و فجور وگناهان كبيره، ظلم و نابرابري در جامعه پس از پيامبر مخصوصاً در زمان حكومت بني اميه بود:

1- درهر شرايطي و هر زماني امر به معروف و نهي از منكر را بر خود واجب مي‌دانستند و هيچ پيش شرطي را هم در اين مورد لحاظ نمي‌كردند و در فكر ضرر و زيان و نتيجه هم نبودند و نفس عمل بر ايشان اهميت داشت همين امر موجب رواج نوعي عملزدگي و تأكيد بر عمل و نظر هم براي خودشان و هم ساير مسلمانان شد. تا حدي كه عمل به احكام ديني يكي از اركان مهم اعتقادي آنها و حتي مهم ترين ركن تلقي مي‌شد و ايمان بدون عمل را مردود مي‌شمردند فاعل و كننده گناهان كبيره را خارج از دين مي‌دانستند (بشدت از لحاظ ديني سخت‌گير بودند مخصوصاً از لحاظ دروغ گفتن) از اين جهت بر خلاف مرجثه و نقطه مقابل آنان بودند. (چون مرجئه براي تطهير حاکمان اموي، قضاوت در مورد افراد را به مشیت حضرت حق در روز قيامت واگذار می کردند.)

2- نكته جالب ديگر در باب خوارج - عدالت طلبي، آنهاست به عنوان مثال در باب رهبري جامعه اسلامي معتقد بودند كه هر شخص را كه آنها (جماعت خوارج) با راي خود برگزينند و او با مردم به عدل رفتار كند و از ظلم و جور بپرهيزد او امام است. درحاليكه جميع اهل سنت و تشيع، امامت را ازآن قريش مي‌دانستند ولي از نظر خوارج امام مي‌توانست حتي غير عرب و بنده عجمي هم باشد (نفي سيادت عربي) علت اين مسئله هم انحرافات و شبهات زياد آن دوران پيرامون مسئله رهبري بود (عملكرد عثمان و قتل وي-جنگ جمل و رويارويي دو طيف متشخص ادعاي معاويه (از طرف عمر) براي فرمانروايي بر شام معتقد به وجوب و خروج عليه امام جائر و جنگ باوي بودند . عقيده ای به قريشي بودن خليفه نداشتند و مي گفتند چون اعراب، تاوان دعواهاي قريش را مي دهند پس لزومي ندارد خليفه قريشي باشد.(بر خلاف شيعیان و خصوصاً اهل سنت)

از نظر خوارج امر به معروف و نهي از منكر مراتب نداشت (مرحله قلبی، لسانی و عملی) و همان جا بايد با قدرت و شدت آخرین مرحله حكم را اجرا كرد. اهل تقيه نبودند(چيزي كه شيعه به آن شناخته مي شود تقيه است) خوارج،  تقيه را نشانه ترس مي دانستند. از نظر خوارج عمل،  شرط ضروري و لاينفك ايمان است و ارتكاب گناه كبيره باعث خروج از ايمان و ورود به كفر مي شود و خداوند هم دستور جهاد با كفار را داده است. سوره يوسف را قبول نداشتند چون داستاني عاشقانه است و مي گفتند چنين داستاني نمي تواند براي قرآن باشد.

اندیشه سیاسی مرجئه: رجاء

بر خلاف خوارج، عمل را شرط ضروري و لاينفك ايمان نمي دانستند و گناه كبيره را باعث از بين رفتن ايمان نمي پنداشتند (معصيت ضروري به ايمان نمي زند و باعث خروج فرد از ایمان نمی شود). بسيار سهل گير بودند و اينكه براي مناجات با خدا نياز به روش خاصي نيست و شكل خاصي براي ايمان توصيه نمي كردند و به جاي نماز، اشکال دیگر عبادت را توصيه مي كردند. سوره توبه را توجه مي كردند اينكه آيا خداوند گناهكاران را عذاب مي كند يا موفق به توبه مي كند.

امويان به اين تفكر(مرجئه) بسيار دامن زدند چون از لحاظ عمل به دين، سابقه خوبي نداشتند و تظاهر به فسق مي كردند و اين تظاهر را نوعي پرستیژ و كلاس اجتماعي مي دانستند، با رواج تفكر مرجئه دست آنها با وجود عدم پايبندي به دين،  براي حكومت و دست اندازی به جان و مال و نوامیس مسلمانان باز بود.

اندیشه سیاسی اهل سنت (نظام سیاسی خلافت):

الف ) ماهیت خلافت                              ب) هویت خلیفه   

خلافت نمونه آرمانی دولت اسلامی از دیدگاه اهل سنت است. سنت در لغت به معنای طریقه و شیوه ای زندگی است. در اصطلاح فقهی به معنای مجموعه آثاری است که از پیامبر (ص)خواه به صورت قول یا فعل و یا تقریر،  برجای مانده است.اهل سنت در اصطلاح رایج بین مسلمانان، نام فرقه ای بزرگ از پیروان اسلام که دیدگاه سیاسی خاصی دارند؛ معتقدند که خداوند «صحابه»را برای حفظ رسالت و تبلیغ آن بعد از رحلت پیامبر (ص) و نیز حفظ و میراث سیاسی آن حضرت برگزیده است. از چشم انداز فکر سنی عالی ترین نمونه دولت اسلامی، خلافت خلفای راشدین است. در اندیشه سنی خلافت عبارت است از «جانشینی پیامبر (ص) در حراست دین و سیاست دنیا» دولت در زمان رسول (ص) و خلفای راشدین به گونه ای بود که بین دو امردینی و سیاسی اختلاف نبود زیرا دولت برپایه اعتقاد اسلامی قرار داشت.

الف) ماهیت خلافت: اهل سنت در اندیشه های سیاسی قدیم و جدید خود ولایت عام و اختیارات گسترده ای را برای خلیفه اسلامی به منظور حفظ و تحقق مصالح مردم بر اساس شریعت اعطا می کنند. این اختیارات شامل اجرای شرعی،  سیاستگذاری عمومی جامعه، فرماندهی نیروهای مسلح،  حفظ مرزها،  رهبری مسلمانان در امور حج،  وضع مالیات و نیز جمع آوری و تقسیم وجوهات شرعی مثل زکات است. اهل سنت به جدایی دین از سیاست نمی اندیشند بلکه آن دو را همبسته و گسست ناپذیر می دانند. به رغم پیوند آشکار دین و دولت در خلافت اسلامی، امامت و رهبری در اندیشه سنی از اصول دیانت اسلام نیست. خلافت از فروع فقهی در اندیشه سنی است و نه از اصول دیانت. خلافت در اندیشه سنی مقام و منصبی سیاسی و تنفیذی به منظور مصالح مومنان و نبرد متجاوزان ایجاد شده است.

ب) هویت خلیفه:  نظریه خلافت بر بنیاد عدم هرگونه نص از طرف پیامبر (ص) در خصوص تعیین خلیفه استوار است. مطابق نظر اهل سنت حضرت رسول (ص) امر خلافت و شیوه های تعیین خلیفه را به عهده صحابه و سپس مردمان هرزمانه نهاده است پیامبر هرگز کسی را برای اداره دولت اسلامی،  بعدازوفات خود توصیه نکرده اند.

طریقه تعیین خلیفه:

الف) انتخاب و اجماع اهل حل وعقد           

ب) نصب از جانب خلیفه پیشین (استخلاف )                          

ج) زور و غلبه (تغلّب)

 الف )انتخاب اهل حل و عقد:

در نظام سیاسی اهل سنت عده ای از بزرگان و مشایخ چونان مجلس شورای امروز در بعضی کشورها، وظیفه تعیین و انتخاب خلیفه را به عهده داشته اند. اهل حل و عقد در فقه اهل سنت به «اهل الاختیار» مشهورند؛ کسانی که دارای سه شرط و معتبر هستند نخست عدالت با تمام شرایط و ویژگیهای که دارد. دوم دانش کافی که بدان وسیله شرایط خلیفه را درک کنند. سوم رای و تدبیر که موجب انتخاب فرد اصلح و شایسته ترین شخص برای مصالح مردم گردد.

ب) عهد و نصب از جانب خلیفه پیشین ( استخلاف )

 به نظر اهل سنت انعقاد امامت همچنان که به انتخاب اهل حل و عقد صحیح است با تفویض امر ولایت از جانب خلیفه پیشین نیز صحیح خواهد بود. (انتخاب جناب عمر بن خطاب خلیفه دوم توسط خلیفه اول جناب ابوبکر)

ج) زور و غلبه:

زور و غلبه یکی دیگر از راههای انعقاد خلافت در اندیشه سنی است هرگاه امامی فوت کند و شخص دیگری بدون بیعت (اهل حل و عقد )و یا استخلاف و نصب از جانب خلیفه سابق و صرفا" با تکیه برزور و شوکت خود منصب امامت را به دست گیرد،  خلافت برای او منعقد شده مشروع است.

رویه زور و غلبه توسط فقهای دوره میانه توجیه شرعی یافت؛ تحت این عنوان که اگرجامعه اي فاقد سلطان ومولا باشد عبادتشان مورد تامل وشك است (مقبول نيست ) و بايد هر چه سريعتر سلطاني يافته واز او اطاعت كنند. (من اشتدت و طأته وجبت طاعته: هر سلطانی که قدرت و حشمتش روز افزون شد اطاعتش واجب است) در همین رابطه غزالي معتقد است: فمن بايعه صاحب الشوكه فهو الامام :هركس كه فردصاحب زور و شوكت با او بيعت كند، امام مشروع خواهد بود.

شرایط خلیفه: چهار شرط برای اهل امامت:  1) داشتن نسبت قریشی 2)احراز تمام شرایطی که در قاضی شرط است،  مثل آزادی،  بلوغ،  عقل،  علم و عدالت 3) شایستگی اداره امور جنگ،  سیاست و اجرای حدود اسلامی 4) برتری و افضل بودن در علم و دین.

علامتها و نشانه های خلیفه :

عبا- خاتم ( مهر تهیه شده در انگشتری)- عصا ( چوبدستی ) خطبه- سکه و طراز (نوعی نشانه و آرم مخصوص بر روی لباسهای حکومتی)             

انتهای خلافت خلیفه:

در خصوص اتمام و انقضای خلافت دیدگاههای قدیم و جدید تفاوت اساسی دارند. اندیشه جدید بیشتر به موقت بودن و قید زمان در خلافت تاکید دارند ولی نظریه های قدیم نوعاً خلافت را دائمی و مادام العمر می دانند. از دیدگاه ماوردی دو چیز موجب تغییر حال امام و خروج او از امامت می شود:

الف ) خدشه در عدالت خلیفه که موجب فاسق شدن او از دو راه تبعیت از شهوت و به وجود امدن شبهه در اعتقادات دینی او حاصل می شود.

ب) نقص در بدن و قوای خلیفه در حواس مثل زوال عقل و زوال بینایی ؛ نقص اعضای اصلی ؛ نقض تصرف در امور سیاسی و حکومتی به دو راه قهر وحجر

حجر : چند نفر از یاران و نزدیکان  خلیفه بدون تظاهر به معصیت به گونه ای عمل کنند که خلیفه چندان اختیار نداشته باشد.

قهر: خلیفه گرفتار و اسیر دشمن قاهر باشد و قادر به خلاصی از اسارت نباشد.

 

اصول نظام سیاسی اهل سنت : اجماع و شورا و عدالت صحابه

اندیشه های سیاسی اهل سنت برای توضیح مشروعیت آنچه پس از رحلت حضرت رسول (ص) رخ داده است به دو اصل اساسی « اجماع » و « شورا» استناد می کنند. شورا در نظریه های جدید اهل سنت طرح می شود و اجماع مهمترین منبع مشروعیت نظام های سیا سی در نظریه های قدیم اهل سنت بود.

اجماع :

اهل سنت اجماع را مهمترین مستند برای مشروعیت نظام سیاسی خود بویژه خلافت راشدین می دا نند. قوی ترین مرتبه از اجماع همان اتفاق و اجماع صحابه است . زیرا صحابه نسل اول مسلمانان بودند که همراه رسول (ص) زندگی کرده و در جهاد و غیر با آن حضرت مشارکت نمودند.

اصل اجماع مستند مشروعیت خلافت است منظور از نقش اجماع در نظام سیاسی اهل سنت فقط اجماع بر شخص خلیفه نیست بلکه اجماع صحابه و مسلمانان بر وجوب تاسیس خلافت به عنوان یک نظام سیاسی نیز می باشد. اصل اجماع با توجه به مبنای اجتهاد سنی مستند به قرآن و سنت است است. منابع سه گانه اجماع در مذهب اهل سنت : قرآن، سنت پیامبر (ص) و مجلس صحابه

شورا :

تبادل آرا به منظور اتخاذ تصمیم درست در مسائل اساسی جامعه اسلامی است که حکم و نص شرعی در باره آنها وجود ندارد لفظ « امر» در آیه شورا ( و امرهم شوری بینهم)آشکارا نشان می دهد که بیشتر موارد شورا امور حکومتی و اقامه تصمیمات دولت در بین مومنان و اعضای جامعه اسلامی است .

عدالت صحابه :

نظریه عدالت صحابه از ارکان اصلی و پایه های ارزشی نظام سیاسی اهل سنت است و همین نظریه است که نظام خلافت را تنها نظام مشروع اسلامی مطرح نموده است.

 ویژگیها و نتایج عدالت صحابه در نظام سیاسی اهل سنت :

الف)  مرجعیت سیاسی ب) گذشته گرایی سیاسی

الف ) مرجعیت سیاسی صحابه :

موقعیت ویژه ای  است که آنان را عهده دار شرح و تفسیر احکام و قواعد اسلامی -  سیاسی می کند. احکامی که عیناً مراد و مقصود خداوند تلقی شود.

ب) گذشته گرایی سیاسی :

نظریه عدالت صحابه عمل صحابه را از موقعیت تاریخی اجتماعی جدا و با لغو جنبه تاریخی فهم صحابه و بطور کلی هرگونه گفتار و کردار صحابه را همپایه قرآن و سنت،منبع استنباط احکام سیاسی نمود

پيامدهاي انديشه سیاسی اهل سنت در دوره میانه:

الف) اقتدار گرایی ب) شخص محوری پ) وحدت قوا ؛ولایت عام   ت) الگوی امپراطوری

الف) اقتدار گرایی :



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

شیعه دوازده امامی‌

شیعه

عقاید

اصول

توحید • نبوت • معاد یا قیامت
عدل • امامت

فروع

نماز • روزه • خمس • زکات • حج • جهاد • امر به معروف • نهی از منکر • تولی • تبری

عقاید برجسته

مهدویت: غیبت(غیبت صغری، غیبت کبری) و انتظار و ظهور و رجعت • بداء • شفاعت و توسل • تقیه • عصمت • مرجعیت و حوزه علمیه و تقلید • ولایت فقیه • متعه • شهادت ثالثه • جانشینی محمد • نظام حقوقی

شخصیت‌ها

چهارده معصوم

محمد • فاطمه • علی • حسن • حسین • سجاد • باقر • صادق • کاظم • رضا • جواد (تقی) • هادی (نقی) • عسکری • مهدی

صحابه

سلمان فارسی • مقداد بن اسود • ابوذر غفاری • عمار یاسر • بلال حبشی • جعفر بن ابی‌طالب • مالک اشتر • محمد بن ابوبکر • عقیل • عثمان بن حنیف • کمیل بن زیاد • اویس قرنی • ابوایوب انصاری • جابر بن عبدالله انصاری • ابن عباس • ابن مسعود • ابوطالب • حمزه • یاسر • عثمان بن مظعون • عبدالله بن جعفر • خباب بن ارت • اسامة بن زید • خزیمة بن ثابت • مصعب بن عمیر • مالک بن نویره • عبدالله بن جحش
زنان: فاطمه بنت اسد • حلیمه • زینب • ام کلثوم بنت علی • اسماء بنت عمیس • ام ایمن • صفیه بنت عبدالمطلب • سمیه

علما

روحانیان شیعه

مکان‌های متبرک

مکه مکرمه و مسجد الحرام • مدینه منوره و مسجد النبی و بقیع • بیت المقدس و مسجد الاقصی,

توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

گونه شناسي فكري جنبش هاي اسلامي معاصر و
پيامدهاي سياسي - امنيتي آن در جهان اسلام


يحيي فوزي∗
چكيده
جنبشهاي اسلامي، ويژگيهاي متنوع و مختلفي دارند كه از لحاظ شكلي و سازماني،
فكري و عقيدتي، اهداف و منافع، محيط تاريخي و جغرافيايي، عملكرد و مبارزه و
ديگر موارد، قابل طرح و مداقه علمياند. هدف ما در اين پژوهش، گون هشناسي فكري
اين جنبش ها مي باشد. قصد داريم به اين پرسش پاسخ دهيم كه اولا،ً اين جنبش ها بر
اساس مباني فكري، به چند جريان مهم تقسيم م يشوند؟ و ثانياً، پيامدهاي سياسي -
امنيتي اين ديدگاه هاي فكري متفاوت در جهان اسلام، چه خواهد بود؟
بر اين اساس، نويسنده معتقد است احياي هويت، به عنوان مهمترين دغدغه
جنب شهاي اسلامي معاصر، ارتباط تنگاتنگي با امنيت در جهان اسلام دارد، اما در مورد
نحوه تأثيرگذاري احياگري اين جنبش ها، بايد به تفاوت هايشان در نوع نگرش به
مقوله هويت توجه كرد. با توجه به پتانسيل هاي فقهي و كلامي، به نظر مي رسد تنها
جنبش هاي اسلامي عقل گراي اجتهادي توانائي لازم را براي ايجاد الگوي سياسي بديل
در جهان اسلام و ايجاد امنيتي پايدار و همه جانبه در آن دارند.
كليدواژه ها: جنب شهاي اسلامي، نص، اجتهاد، امنيت، هويت، جهان اسلام
∗ دانشيار علوم سياسي دانشگاه بي نالمللي امام خميني(ره)
فصلنامه مطالعات راهبردي • سال سيزدهم • شماره چهارم • زمستان 1389 • شماره مسلسل 50
154  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
مقدمه
جنبشهاي اسلامي، حركتهايي مردمي و سازمان يافته مي باشند كه خواهان جايگزيني
وضع موجود با مطلوب بر اساس دستورهاي شرع اسلام در همة ابعاد فكري، اعتقادي و
سياسي  اجتماعي، از طريق شيوههاي مسالمتآميز و غيرمسالمتآميز در جوامع اسلامي
هستند. شكل گيري جنبش هاي اسلامي، از يك سو متأثر از عوامل عيني مانند استعمار غرب،
انحطاط فكري و استبداد داخلي، سكولارسازي شتابزده جوامع اسلامي، شكستهاي نظامي
52 ) و از سوي ديگر، متأثر -40: مسلمانان از بيگانگان و انحطاط دروني بوده (دكمجيان، 1374
از عوامل فكري و انديشه اي مانند آموزه هاي اصلاح طلبانه اسلامي و دستورات ديني مبني بر
مبارزه با ظلم، كفر و طاغوت و تلاش براي ايجاد جامعه اي با ارزش هاي ديني مي باشند.
بنا براين، همه اين جنبش ها بر بازگشت به ارزشهاي اسلامي و احياي اسلام اصيل، به عنوان
.( تنها راه برون رفت از بحرانهاي جهان اسلام تأكيد ميكنند (عنايت ، 1370
جنبشهاي اسلامي، ويژگيهاي متنوع و مختلفي دارند كه از لحاظ شكلي و سازماني،
فكري و عقيدتي، اهداف و منافع، محيط تاريخي و جغرافيايي، عملكرد و مبارزه و ديگر موارد،
قابل طرح و مداقه علمياند.
هدف ما در اين پژوهش، گون هشناسي فكري اين جنبش ها مي باشد. قصد داريم به اين
پرسش پاسخ دهيم كه اولا،ً اين جنبش ها بر اساس مباني فكري، به چند جريان مهم تقسيم
مي شوند؟ و ثانياً، پيامدهاي سياسي - امنيتي اين ديدگاههاي فكري متفاوت در جهان اسلام،
چه خواهد بود ؟
الف. چارچوب نظري
احياي هويت ديني و انحطاط جوامع اسلامي، مهمترين دغدغه هاي جنبش هاي معاصر
است و آنان معتقدند احياي هويت ديني مي تواند به پيشرفت واقعي آنها منجر شده و
عقب ماندگي و انحطاط را از بين ببرد. بنابراين، بايد اين جنبش ها را نوعي حركت هويت گرا
دانست كه به دنبال امنيت اجتماعي، مخصوصاً براي متشرعان مي باشند.
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  155
در خصوص رابطه امنيت و هويت، دو رويكرد عمده وجود داد. رويكرد اول كه ريشه آن
را ميتوان در آثار كلاسيك ماركس مشاهده كرد، بيشتر متعلق به مطالعات سنتي امنيت مي باشد
كه ارتباطي بين امنيت و هويت قائل نيست. مطابق اين رويكرد، امنيت جامعه مبتني بر ساختي
عيني  مادي است و امنيت جامعه و ناامني آن، معلول نابرابري در توزيع منابع و منافع است
.(260 : (امانت، 1386
رويكرد دوم، بر رابطه دوسويه امنيت و جامعه و تأثير پذيري و تأثيرگذاري متقابل و
گسترده آنان بر يكديگر تأكيد دارد و بر آن است كه امنيت در بطن جامعه قابل فهم است و
پديدهاي اجتماعي و جمعي است. بنابراين، بر وجود و فقدان امنيت از بطن ارزشهاي جامعه
259 ). امنيت در اين ديدگاه، داراي ساخت ذهني است و نظام : تأكيد صريح دارد (خاني، 1383
.(258 : فرهنگي، عمده ترين توانايي را در تأمين امنيت در اختيار دارد (امانت، 1386
با توجه به اين ديدگاه، اگر هويت ملي را متأثر از ارزشهاي مورد پذيرش جامعه بدانيم،
ميتوان چنين برداشت كرد كه هويت ملي و امنيت ملي جوهره واحدي دارند. اين جوهره را
ميتوان ارزشهاي مشترك جامعه دانست، زيرا بر اساس همين ارزشهاست كه جامعه قوام
امنيت زماني مطرح ميشود كه » : مييابد و ميتواند انسجام خود را حفظ كند. به گفته مولار
.(294-293 : ربيعي، 1383 ) « جامعه تهديدي در باب مؤلفههاي هويتي خود احساس كند
ويور نيز همانند مولار، امنيت را توانايي جامعه براي حفظ ويژگيهاي اساسياش تحت
64 ). ويور خاطر نشان : شرايط تغيير و تمهيدات واقعي و محتمل تعريف ميكند (موتيمر، 1380
امنيت در باب وضعيتي است كه جوامع تهديدي در مؤلفههاي هويتي خود احساس » ميكند كه
7). وبر نيز به صورت صريح بيان ميدارد كه موضوع اصلي امنيت : نويدنيا، 1382 ) « ميكنند
اجتماعي، هويت است و معتقد است زماني امنيت اجتماعي مطرح ميشود كه جامعه تهديداتي
293 ). بنابراين، امنيت بيانگر پيوند و ارتباط : نسبت به هويتش احساس كند (ربيعي، 1383
56 ). بر اين اساس، : نزديك و تنگاتنگ عناصر و ارزشهاي جامعه است (نويدنيا، 1382
ارزشها زيربناي هويت ملي هستند و در عين حال، قوام بخش امنيت نيز در هر جامعهاي
محسوب مي شوند و به صورت عاملي مؤثر در حفظ امنيت و هويت هر جامعهاي، نقشي
156  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
تعيين كننده دارند و در صورتي كه ارزشها دچار اخلال گردند، همبستگي گروهي و تعامل در
.(23 : جامعه متزلزل شده و امنيت جمعي نيز دچار اختلال ميگردد (محرابي، 1387
بر اساس اين بحث نظري، مشخص گرديد كه احياي هويت، به عنوان مهمترين دغدغه
جنبش هاي اسلامي معاصر، ارتباط تنگاتنگي با امنيت در جهان اسلام دارد، اما در مورد نحوه
تأثيرگذاري آنها بايد به تفاوت هايشان در نوع نگرش به مقوله هويت توجه كرد. در ادامه مقاله،
تلاش خواهيم كرد با گون هشناسي جنب شهاي اسلامي معاصر و نحوه نگاه آنان به هويت ديني
و تفاو تهاي آنها، بر اساس مباني كلامي و فقهي اين جنبش ها وچگونگي تأثير اين نگاه هاي
متفاوت، به موضوع امنيت در جهان اسلام بپردازيم.
ب. گونه شناسي فكري جنبش هاي اسلامي معاصر
هرگونه تقسيم بندي، ارتباط نزديكي با نوع هدف محقق از تقسيم بندي دارد. اينكه محقق به
چه منظوري و با چه هدفي به طبقه بندي روي مي آورد، م يتواند گونه شناسي هاي مختلفي را
موجب شود. براي مثال، دغدغه برخي محققان غربي، درك شناخت از نوع مواجهه اين
جنبش ها با غرب و نوع بر خورد آنها با تجدد و مدرنيته م يباشد كه در نتيجه آنها را به نوگرا و
.(56: بنيادگرا يا غرب ستيز و غرب گرا طبقه بندي مي كنند (موثقي، 1384
برخي ديگر به مشي مبارزاتي آنها توجه مي كنند و آنها را تحت عنوان راديكال ، ميان هرو يا
محافظه كار طبقه بندي مي كنند. همچنين، در قالب تقسيم بندي جغرافيايي، مي توان آنها را بر
اساس قاره و منطقه جغرافيايي(شمال آفريقا، آسياي جنوب شرقي، آسياي ميانه وشبه قاره هند،
و خاورميانه) و يا نوع فعاليت (فرهنگي، نظامي و سياسي و يا تلفيقي از آنها) تقسي مبندي كرد.
بنابراين، قبل از هرگونه طبقه بندي، بايد هدف از طبقه بندي را معين كرد تا بر اساس آن، به
گونه شناسي مناسبي دست يافت. هدف ما در اين پژوهش، شناخت پيامدهاي سياسي - امنيتي
اين ديدگاه ها در جهان اسلام مي باشد. به عبارت ديگر، پاسخ به اين پرسش است كه اين
ديدگاههاي متفاوت، چگونه بر امنيت و ثبات جوامع تأثيرگذار مي باشند؟
نقش جنب شها در ارائه الگوي سياسي- اجتماعي كارآمد و ايجاد امنيت پايدار و همه جانبه
براي امت اسلامي، ارتباط نزديكي با مباني نظري اين جنب شها، همچون مباني معرفت شناسي
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  157
ديني و فقهي و مباني كلامي آنها دارد و شناخت جهت گيري ها و راهكارهاي آنها، بدون در
نظر گرفتن مباني فكري آنها، امكان پذير نيست، زيرا اين جنبش ها، اعتقادي بوده و نيروهاي
آنها هرگونه عمل سياسي و اجتماعي خود را بر اساس اعتقادات خود توجيه مي كنند. از اين
رو، بايد به پتانسيل ها و توانائ يهاي نظري هر يك از اين جنبش ها توجه كرد.
يكي از مهم ترين عوامل مؤثر در اين موضوع، مباني معرف تشناسي ديني و فقهي اين
جنبش ها مي باشد. در نگاه كلي، نحوه اولويت بندي سه منبع مهم شناخت دين يعني نقل، عقل
و شهود، نقش مهمي در نوع تفسير آنها از مباني شريعت، به عنوان مباني اصلي اعتقادساز در
بين افراد اين جنبش ها دارد، زيرا اين عامل، بسياري از استنباط هاي فقهي و احكامي را كه فرد
23 ). بنابراين، : مسلمان خود را ملزم به اطاعت از آنها م يداند، شكل مي دهد (قادري، 1386
بررسي تفاوت ها در اين موضوع م يتواند در نوع نگاه افراد به دين و اقدام مطلوب شرعي،
مؤثر باشد. اين موضوع يكي از عوامل تفاوت رفتارها و اهداف مختلف جنبش ها محسوب
مي شود وگونه هاي مختلفي از جنبش ها را شكل مي دهد.
يكي ديگر از عوامل مؤثر بر تفاوت هاي رفتاري اين جنبش ها در حوزه سياسي، مباني
كلامي و فقهي آنهاست. نوع نگرش به مباني كلامي، يعني اعتقاد به توحيد، نبوت، امامت و
عدل، موجب دفاع آنها از الگوهاي مختلف سياسي، همچون خلافت يا امامت شده و آنها بر
اساس نوع نگاه به سيره سياسي پيامبر و عدالت، راهبردهاي مختلفي را اتخاذ م يكنند. براي
مثال، يكي از مباحث مهم كلامي، نوع نگاه به توحيد و نگاه خاص به ايمان و كفر است. بر
اساس اين نگاه، آنان انسان ها را به موحد، مشرك و كافر تقسيم م يكنند كه در نتيجه آن، هر
ميزان دامنه توحيد را محدودتر ببينند، تعامل محدودتري با مسلمانان خواهند داشت و حتي
ممكن است حكم به تكفير و واجب القتل بودن آنها بدهند و هرچه نگاه جام عتري به توحيد
داشته باشند، در نگاه آنها به انسان ها و نحوه تعامل با آنها، مؤثرتر بوده و وحدت گراتر خواهند
بود. بديهي است اين نگاههاي مختلف به توحيد، تأثيرات مختلفي بر انسجام جوامع در جهان
اسلام مي گذارد. بنابراين، بر اساس اين مباني معرفتي و كلامي، مي توان جنبش ها را تقسيم بندي
كرد كه البته، هر يك نيز به جريانات فرع يتري قابل تقسيم مي باشند.
158  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
بر اساس نوع نگاههاي متفاوت به مباني معرفت شناسي ديني و فقهي اين جنبش ها، از
يك سو و مباني كلامي آنها از سوي ديگر، مي توان پنج جريان مهم را در جهان اسلام شناسائي
كرد كه هريك بر يكي از اين منابع، به عنوان منبع محوري در شناخت دين بهره مي گيرند كه
به تفاسير متفاوتي از دين منتج مي شود. كه اين تفاسير متفاوت، اهداف، جهت گيري ها و خط
مش يهاي متفاوتي را در حوزه آرمان و رفتار سياسي براي آنها مشخص مي كند كه در ادامه
مقاله به بررسي آنها مي پردازيم.
1. جنبش هاي نقل گرا
نص به عنوان كلام صريح، محور اصلي تمامي استنباط هاي فقهي در بين فقهاي مسلمان
مي باشد. در اين ارتباط، قرآن به عنوان كتاب وحي و در كنار آن، سنت به عنوان گفتار و رفتار
پيامبر، صحابه و ائمه، به عنوان مفسران وحي، از جايگاه ويژه برخوردار است. هرچند همه
مسلمانان براي نص اهميت خاص قائلند، اما در عين حال، نگاههاي متفاوتي به نص دارند. در
مجموع، سه ديدگاه مهم در مورد نحوه نگرش به نصوص ديني وجود دارد كه هر يك،
پيامدهاي مهمي در قبال نوع برداشت از دين و ارائه الگوهاي مطلوب سياسي - اجتماعي و
حتي مشي مبارزاتي جريان هاي اسلام گرا بر جاي مي گذارد.
برخي انديشمندان مسلمان، نص را متني تاريخمند مي دانند كه نمي تواند در همه زما نها
لازم الاجرا باشد، بلكه اجراي آن زمانمند بوده و مربوط به دوره خاص و شرائط خاص بوده
است (ابوزيد، 1380 و شريف، 1982 ). آنها با نگاهي انتقادي به نصوص تلاش م يكنند با
قداس تزدائي از آنها، بسياري از نصوص را محدود به زمان و مكان خاص كنند و مرجعيت آن
را براي ارائه طريق در زمان ها و مكان هاي مختلف زير سؤال ببرند و با لاغركردن نصوص،
عقل بشري را جايگزين نص نمايند (ابوزيد، 1387 ). اين نوع ديدگاه، عمدتاً در بين
تجددگرايان مسلمان ديده مي شود.
در مقابل اين ديدگاه، گروه ديگري معتقدند نص امري فراتاريخي و لازم الاجرا براي همه
زمان ها و مكان هاست، اما بايد تفسير و تأويل شود. در واقع، آنان نصوص را متوني مي دانند كه
بايد آن را تفسير و مفهوم درست آن را درك كرد. آنها به ظاهر متون اكتفا نكرده و تلاش
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  159
مي كنند با استدلا لهاي لغوي، ادبي و منطقي و انطباق محكمات و متشابهات قرآن، درك
24 ). بسياري از اصلاح طلبان مسلمان و : جامع تري از متون داشته باشند (جناتي، 1370
اجتهادي، با چنين رويكردي با نصوص مواجه مي شوند .
جرياني كه به عنوان نقل گرا مطرح است، ديدگاه سومي است كه نص را نه متن، بلكه امري
فراتاريخي تصور مي كند كه نيازي به تفسير ندارد و ظاهر آن كاملاً واقعيت وحي را مكشوف
مي كند. قائلان به اين جريان، بدون توجه به تفاوت بين نصوص، همه آنها را محكماتي
135 ). جريان اهل : مي دانند كه در همه زمان ها و مكان ها لازم الاجراست (ميراحمدي، 1384
حديث در تاريخ اسلام، نمايانگر اين برداشت از نص بود. اين جريان كه در صدر اسلام شكل
گرفت، به ظواهر متون شريعت توجه داشت و بر منع هرگونه تفسير يا تأويل متون تأكيد
مي كرد. در دوران معاصر نيز بسياري از گروههاي سلفي، چنين تصوري از نص و نقل دارند
.(591: (فرمانيان ، 1386
اصطلاح سلفي، بر طيف وسيعي از جريان هاي اسلامي و انديشمندان اهل سنت اطلاق
مي شود كه منادي بازگشت به شيوه سلف (پيشوايان اهل سنت در قرون نخست اسلامي)
هستند. آنان شيوه سلف را نمايانگر اسلام ناب مي دانند كه جامعه بايد به آن برگردد تا مجد و
45 ). در درون اين طيف گسترده، نظريات و : عظمت خود را بازيابد (مطهري، 1362
عملكردهاي بسيار متنوعي وجود دارد.
آنچه از اصطلاح سلفي در اين مقاله مد نظر است، جرياني است كه خود را تنها به ظواهر
قرآن و سنت پايبند مي داند و عملاً هرگونه اجتهاد جديد را بدعت قلمداد مي كند، كه آنها را
سلف يهاي نقل گرا مي ناميم. شيوه آنان در فهم اسلام را مي توان در مواردي همچون مراجعه
بي واسطه به احاديث، اعتماد به خبر واحد در عقايد و احكام، پرهيز از تأويل و تفسير نصوص
ديني و رد استفاده از عقل در استنباطات شرعي، خلاصه كرد.
امروزه، سلفي ها را مي توان به دو شاخه اصلي معتدل و راديكال كه هر يك، منشأ بخشي از
جنبش هاي جهان اسلام مي باشند، تقسيم كرد.
160  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
1. جنبش هاي نقل گراي سنتي محافظه كار -1
نقل گرايي سنتي، جرياني فقهي در بين مسلمين است كه به نفي نقش عقل در استنباطات
شرعي و رد هر گونه تأويل و تفسير و مبارزه با فلسفه و عرفان، مشهورند و با اصالت دادن به
ظواهر شريعت، نگاهي خاص به دين را موجب شده اند. هرچند در بين فرقه هاي مختلف
اسلامي اعم از شيعه و اهل سنت، چنين گرايشاتي ديده مي شود، اما در بين برخي فرقه هاي
اهل سنت، همچون حنبلي ها و مالكي ها، گرايش هاي شديدتري به نقل گرائي وجود دارد
28 ). ابن حنبل، اهل حديث بود و توجهي به رأي نداشت. استناد او صرفاً به : (صاحبي، 1370
قرآن و حديث پيامبر اسلام بود. مذهب حنبلي بر پنج اصل استوار است: كتاب الله، سنت
رسول الله، فتواي صحابه پيامبر، قول برخي از صحابه كه موافق با كتاب باشد و تمام احاديث
مرسل و ضعيف. فتواهاي احمدبن حنبل به احاديث و اخبار و آثار سلف صالح مستند بود
175 ). اين نوع جريانات اسلامي، بر اساس مباني فكري خود به تفسير : (ربانى گلپايگانى، 1383
دين مي پرداختند و نقش مهمي در شكل گيري برخي جنب شهاي اسلامي در جهان اسلام دارند.
هم اكنون، بسياري از اين جنبش ها، در جهان اسلام به عنوان جنبش هاي فرهنگي و كمت ر
سياسي فعال بوده و عمدتاً ماهيتي محافظه كارانه و ميانه رو دارند و تلاش مي كنند توده مردم را
با اسلام آشنا كرده و ارز شهاي ديني و فقهي را در جامعه گسترش دهند و هويت اسلامي را
در جوامع محافظت كنند. مصاديق اين جريان را مي توان در تشكل هاي مذهبي بسياري از
جوامع اسلامي در آسياي ميانه، بالكان وآسياي جنوب شرقي مشاهده كرد.
1. جنبش هاي نقل گراي راديكال -2
سلفي هاي راديكال كه تحت عناوين تكفيري يا جهادي نيز از آنها ياد مي شود، به بخشي از
جريانات نقل گرا گفته مي شود كه عمدتاً متأثر از ابن تيميه (متوفاي 728 ه) مي باشند و شيوه او
در فهم اسلام، بعداً توسط اين گروه، تحت عنوان سلفي گري ترويج شد. برخي از ويژگي هاي
فكري و شخصيتي ابن تيميه، چنين است: با منطق، فلسفه، عرفان و كلام به شدت مخالف بود،
فيلسوفاني همچون فارابي و ابن سينا را دچار انحراف عقيدتي مي دانست، عارفان و صوفياني
همچون ابن عربي و صدرالدين قونوي و عفيف تلمساني را كافر مي خواند، با شيعه و معتزله
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  161
شديداً دشمني مي كرد، عقايد اشاعره را نيز نادرست مي دانست، سفر به قصد زيارت پيامبر
اعظم(ص) و ائمه(ع) را بدعت و حرام مي دانست، در بحث علمي تندخو بود و با تأويل و
تفسير عميق آيات شديداً مخالف بود و مي گفت بايد به ظاهر آيات اكتفا كنيم و به همين
خاطر، عقايدي را ابراز كرد كه مستلزم جسم دانستن خداوند متعال است كه انتقاد و مخالفت
.(84 : بسياري از علماي اسلام را برانگيخت (موثقي، 1386
پس از مرگ ابن تيميه، اين شيوه از سلفي گري عملاً از رواج و مقبوليت چنداني برخوردار
نبود تا اينكه محمد بن عبدالوهاب، مجددا آن را احيا كرد وتوانست براي گسترش آن در حجاز
با محمد بن سعود همپيمان شود (فقيهي، 1352 ). وهابي ها پس از خون ريزي هاي فراوان، با
تشكيل حكومت پادشاهي آل سعود، مذهب وهابيت را بر عربستان حاكم كردند. آنان با
پشتيباني دولت ثروتمند عربستان توانستند تبليغات خود را با شعار جذاب بازگشت به توحيد
و اسلام اصيل و مبارزه با بدع تها، در كل جهان اسلام گسترش دهند، به گونه اي كه در حال
حاضر، در قريب به اتفاق كشورهاي اسلامي، داراي سازمان تبليغاتي و فعاليت تشكيلاتي
هستند و از كمك هاي مالي و رسانه اي دولت سعودي بهر همند مي باشند.
اين جريان فكري، با تفسير ظاهرگرايانه از مباحث كلامي اسلام، همچون نوع تفسير از
توحيد، بسياري از مسلمانان غير همفكر خود را غير موحد و مشرك دانسته و در مواقعي،
حكم به تكفير آنها و واجب القتل بودن آنها مي دهند، به طوري كه مصلحان اسلامي معاصر
همواره مورد حمله تبليغاتي شديد وهاب يها بوده و احياناً از سوي آنان تكفير شده اند.
آنها هر گونه اقدام خشون تآميز را مجاز م يشمارند. برخي از آنها خود را سلفي هاي
جهادي ناميده و به حركت هاي مسلحانه و برخي اقدامات خشونت آميز دست زدند (رشيد
65 ). مصاديق اين جريان فكري را مي توان در جنبش ديوبندي ها در شبه قاره هند، : احمد، 1387
طالبان و برخي جريانات خشونت طلب همچون القاعده و سپاه صحابه در پاكستان و برخي
گروه هاي تكفيري در مصر و ديگر كشورهاي عربي و آسياي ميانه و قفقاز مشاهده كرد.
162  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
2. جنبش هاي عقل گرا
گفته شد كه نحوه اولويت بندي سه منبع مهم شناخت و استنباط از احكام شريعت، يعني
نقل، عقل و شهود، نقش مهمي در نوع اهداف و جهت گيري هاي جنبش هاي اسلامي دارد.
جايگاه عقل در انديشه متفكران مهم اين جنب شها، يكي موارد مهم در اين ارتباط مي باشد. در
اين مورد، مي توان سه ديدگاه متفاوت را از يكديگر تفكيك كرد كه هر يك از آنها تبعات
متفاوتي را براي انديشه سياسي جريانات اسلامي در پي داشته اند.
در ديدگاه اول، كه عمدتا مورد حمايت جريانات اهل حديث مي باشد، هرگونه عقل گرائي
به عنوان منبعي براي استنباط احكام شريعت، به شدت منع مي شود. آنها به رابط هاي يك سويه
بين عقل و شرع اعتقاد دارند، يعني معتقدند هرچند عقل سالم با قرآن و سنت موافق است، اما
ملازمه اي بين آنها نيست، يعني حكم عقلي را نمي توان حكم شرعي دانست و عقل، منبعي
براي تشخيص حكم شرعي نيست. در واقع، آنها از نوعي عقل شرعي دفاع م يكنند و حكم
عقل را تا آنجا مي پذيرند كه از ناحيه شرع به صراحت تأييد شود كه نتيجه آن، پرهيز از
75 ). در مقابل اين جريان، : تفسيرها و استنباطات عقلاني از شريعت است (مؤدب، 1384
بخش عمده اي از مسلمانان از نقش عقل دفاع كرده و تلاش مي كنند رابطه مناسبي بين شريعت
.(54-42: و عقلانيت برقرار كنند (فوزي ، 1383
اين گرو ههاي عقل گرا نيز خود به دو جريان مهم تقسيم م يشوند كه مي توان از آنها تحت
نام برد. « عقل گراي اجتهادي » و « عقل گراي تجددمحور » عنوان
2. جنبش هاي عقل گراي تجددمحور -1
اين ديدگاه كه عمدتاً توسط نوگرايان و تجددگرايان اسلامي حمايت مي شود، عقل را نه
صرفاً روش، بلكه به عنوان منبع معرفت شناختي به رسميت مي شناسد. علاوه بر اين، بر اساس
مفهوم خاصي كه اين گروه از عقل مطرح م يكنند، در نهايت آن را ب ينياز از وحي و خودبنياد
1382 ). اين نوع عقل نه به دنبال كشف حقايق ثابت شريعت، بلكه در /10/ مي دانند (اركون ، 1
پي تسلط بر جهان به مدد توانائي عقل است و بر نوعي توانائي عقلي تأكيد دارد كه در نهايت،
به بي نيازي به وحي در زندگي سياسي - اجتماعي مي انجامد.
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  163
در دهه هاي اخير، جرياني نوانديش و دگرانديش در جهان اسلام شكل گرفته است كه از
يك سو، در صدد بازسازي عقل معتزلي و جايگاه آن در انديشه و تفكر اسلامي است و از
سوي ديگر، طالب تفسير آموزه هاي ديني متناسب با مقتضيات روز، براي سازگاركردن اسلام با
.(36: تمدن جديد مي باشد (ميراحمدي، 1384
نومعتزليان در دوران معاصر، متأثر از تحولات مدرنيته در غرب و تأثيرات آن بر جوامع
به گفتمان اسلامي غالب (سنّت گرايي ديني) داشته و داراي « دگرانديشانه » اسلامي، رويكردي
خوانشي عقل محور و جديد از اسلام بوده و برآن بودند كه اسلام را با آموزه ها و الزامات
مدرنيته و تمدن جديد، سازگار و تطبيق پذير جلوه دهند. آنها در دنياي كنوني، خود را در برابر
متن گراياني از مذاهب فقهي شافعي، حنبلي، مالكي و حتي حنفي و گرايش كلامي اشعري و
23 ). اين نوانديشان ديني، به دنبال آنند تا نسبت سنت : شيعيان نقل گرا، مي دانند (غروي، 1383
و مدرنيته را يافته و كاركردهاي انديشه ديني را در عصر كنوني روشن نمايند. آنها مي خواهند
نگاه سنت را به مفاهيمي چون آزادي و حقوق عمومي، حق انتخاب و حقوق بشر، جهاني شدن
و رابطه با ديگري، رابطه بين دولت و ملت، توسعه و حاكميت، فقه سياسي و مسائلي از اين
دست را روشن نمايند و در نهايت، به تعريفي جديد از دي نورزي به مقتضاي زمان، دست
يابند. به اين منظور، آنها براي تبيين مؤلفه هاي جديد، از درون سنت به گفتمان انتقادي در
حوزه كلام روي آورده اند و براي يافتن مفاهيم مناسب با مدرنيته، به سنت هاي فرامو ششده
معتزليان كهن توجه كرده اند. نومعتزليان، از واژه هاي كهن وام مي گيرند و بار معنايي جديد از
6). آنها بر جنبه هاي عملي و كاربردي اسلام در حيات فردي، -5 : آن مي جويند (وصفي، 1387
و « توحيد » اجتماعي و سياسي تأكيد دارند و پيوسته بر پيوند عقل و وحي تأكيد م يكنند. اصول
در « حسن و قبح عقلي » و « جبر » در مقابل « اختيار » را بسيار مهم دانسته و بر دو آموزه « عدل »
توجه ويژه دارند. بنابراين، اصول و مباني انديش هاي اين جريان را ،« حسن و قبح شرعي » مقابل
مي توان تفسير عقلاني و تاريخي آموز هها و متون ديني و تلاش براي سازگاري اسلام و سنّت
با مقتضيات تمدن جديد با مرجعيت تجدد دانست. بر اين اساس، بر آزادي، حقوق بشر،
سكولاريسم اسلامي و پلوراليسم فرهنگي و ديني تأكيد مي كنند (ابوزيد، 1387 ). برخي از
انديشمندان اين جريان عبارتند از محمد عابد الجابري (مراكش)، حسن حنفي (مصر)، نصر
164  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
حامد ابوزيد (مصر، مقيم هلند)، محمد الطالبي (تونس)، ليلا احمد (كانادايي مصري تبار) و
محمد آركون (الجزاير). در عين حال، هنوز اين جريانات فكري را نمي توان جنبش ناميد، بلكه
آنها را مي توان انديشه هاي نويني دانست كه در عرصه فكري و در مجامع روشنفكري و
دانشگاهي مطرح مي باشند و هنوز جايگاه گسترد هاي در سطح عموم ندارند و حداكثر به
صورت حاشيه اي بر جنبش هاي اسلامي تأثيرگذار مي باشند.
2. جنبش هاي عقل گراي اجتهادي -2
در كنار جريان عقل گراي مذكور، از جريان عقل گراي ديگري نيز مي توان در جهان اسلام
نام بردكه نقش بسيار مهمتري در جنبش هاي اسلامي ايفا م يكند. اين گروه در جهان اسلام با
نام طرفداران اجتهاد مشهورند كه منشأ جريان مهم ديگري در جهان اسلام محسوب مي شوند.
اين جريان فكري، عقل را به عنوان ابزار استنباط احكام شريعت مد نظر دارند و با ابزار
عقل به سراغ نقل رفته و آن را تفسير مي كنند. پيش فرض اين گروه آن است كه احكام شريعت
با احكام عقلي ملازمه و ارتباط تنگاتنگي دارد، اما عق لگرائي به معناي پذيرش عقل به عنوان
منبع مستقل معرفتي، جداي از وحي نيست، بلكه عقل به عنوان روش فهم آموزه ها و احكام
شرعي در نظر گرفته مي شود. بر اساس ديدگاه آنان، چون خداوند خالق عقل و رئيس عقلا
مي باشد، احكام لغو و خلاف عقل صادر نمي كند. بنابراين، عقل مي تواند از ي ك سو، روشي
معتبر براي فهم شريعت باشد و از سوي ديگر، مصاديق احكام شريعت را تعيين كند. حتي در
برخي موارد نيز حكم مستقل داشته باشد كه مورد تأييد شريعت قرار گيرد. بنابراين، بر نوعي
رابطه دوسويه يا ملازمه بين عقل و شرع تأكيد م يكنند. اين نوع نگاه به رابطه عقل و شرع،
قدرت مانور بالائي را به اين گروه در مواجهه با مسائل جديد داده و آنها در اين چارچوب
معتقدند شريعت مي تواند پاسخ گوي نيازهاي جديد در هر شرائط زماني و مكاني باشد. اين
گروه تلاش مي كنند با ابزار عقل به كشف اصول و رد فروع بر اصول بپردازند. آنان معتقدند
علماي دين بايد متناسب با شرايط زمان و مكان به اجتهاد بپردازند و نبايد خود را به فهم
عالمان گذشته از قرآن و سنت محدود كنند.
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  165
هرچند اين جريان فكري طيفي از انديش هها را در مورد نسبت عقل و شرع در خود دارد،
به طوري كه برخي به نق لگرايان نزديك بوده و برخي گرايش به تجددگرائي دارند، اما بخش
مهمي از آنها با نوعي اعتدال، تلاش مي كنند بين اصول گرائي و عقل گرائي پيوند برقرار سازند.
در مجموع، اين جنبش هاي اجتهادي، بخش مهمي از جنب شهاي جهان اسلام در بين اهل
سنت، همچون بخشي از اخوان المسلمين در مصر، سودان، الجزاير و بين شيعيان، همچون
( جنبش اسلامي در ايران، لبنان و عراق را تشكيل مي دهند (صديقي، 1375 و الحسيني، 1375
كه تلاش مي كنند هويت اسلامي را در شرائط متغير جهاني محافظت كرده و با ارائه را هكارهاي
عقلاني و مستخرج از شريعت، در راستاي زمان ومكان، تصويري معقول و كارآمد از احكام
اسلامي ارائه دهند.
3 . جنبش هاي صوفيانه
تصوف، يكي از ريش ههاي فكري جنبش هاي اسلامي م يباشد كه منشأ شناخت حقيقت و
وصول به آن را شهود مي داند. بخش مهمي از جريانات تأثيرگذار جهان اسلام، تحت تأثير اين
رويكرد قرار داشته و بر اساس آموزه هاي آن، رفتار سياسي خود را شكل مي دهند.
اين رويكرد، پس از آنكه در نيمه اول قرن دوم به صورت نوعي طريقه مطرح شد، در نيمه
دوم قرن سوم، به دست جنيد بغدادي وارد مرحله نويني گرديد. در اين دوران، تصوف شكل
خاصي به خود گرفت، به نحوي كه امروزه، تقريباً تمام سلسله هاي تصوف، خود را بدو
.(76: منسوب مي كنند (گيب، 1367
از قرن سوم هجري به بعد، عقايد و افكار تصوف پخته تر شد و اين رويكرد، اساس و بنيان
ثابت يافت. اصول مكتب تصوف را كه تقريباً در همه فرق و سلسل ههاي آن وجود دارد،
مي توان بر چهار پايه دانست كه عبارتند از رهاشدن از حس ظاهري و بشري، انجام تكاليف
خاص (رياضت) براي رسيدن به مراحل سلوك، كشتن نفس و خودخواهي و اتصال و رسيدن
.(65: به حقيقت الهي و فناي در وي (عيسي، 1380
در طي قرن هاي پنجم، ششم و هفتم، رونق و نفوذ تصوف به حد اعلاي خود رسيد. در
اين دوران، تصوف به صورت لطيف ترين افكار شاعرانه در قالب اشعار و غزل هاي جلال الدين
166  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
رومي و شيخ فريدالدين عطار، سنايي، خاقاني، شيخ محمود شبستري، حافظ شيرازي، شمس
تبريزي، ابوالسعيد ابوالخير، ، شيخ ابوالحسن خرقاني ، جامي و احياي العلوم الدين امام محمد
غزالي درآمد.
به تدريج، تصوف گروه هاي بزرگي از مردم آسياي غربي و شمال آفريقا را كه تا آن هنگام،
تا حدي از مذهب دوري جسته بودند، مجذوب خود كرد. اين تأثيرات در نواحي پهناوري
مانند آسياي صغير، آسياي ميانه، هندوستان، اندونزي و آفريقاي مركزي، به تدريج گسترش
يافت.
در اثر اختلاف ذوق و سليقه پيشوايان و اختلاف مشرب پيران و مشايخ بزرگ در سير و
سلوك، به ناچار صوفيه به فرق هها و سلسله هاي متعددي با عقايد و آراء مختلف تقسيم شدند و
هر فرقه و سلسله، تحت سرپرستي و راهنمايي پير و مرشدي در آمد كه بر مريدان و پيروان
خود تسلط كامل داشت. اين سازمان ها، از نظر پذيرش اعضاي جديد و كشش و جاذبه اي كه
داشتند، جنبش هاي مردم پسند به شمار مي رفتند و به واسطه نگاه خوش بينانه به ماهيت انسان ها
و اعتقاد به پلوراليسم معرفتي، توانستند سردمدار حركت هاي گسترده اي در جهان اسلام باشند.
آنها توانستند بسياري از عناصر كهن مربوط به اعمال و معتقدات رايج در آسياي غربي را
به خدمت اسلام در آوردند و حتي آمادگي بسياري براي مصالحه و سازگاري با عقايد و
عادات مذهبي كهن در ديگر سرزمي نها نشان دهند. اين عوامل منجر به توسع هيافتن تصوف و
زيادشدن پيروان آن در سراسر ممالك اسلامي از آسياي صغير و ايران و ماوراءالنهر و
هندوستان گرديد.
مي سازد. با وجود « جهان شمول » در حقيقت، آموزه هايي كه تصوف ارائه م يكند، آن را
اين، اكثر فرقه هاي متصوفه، در زمره يكي از مذاهب سني و شيعه طبقه بندي مي شوند. بنابراين،
در ظاهر احكام شريعت، از يكي از مذاهب شيعه و سني تبعيت مي كنند. سلاسل صوفيه خود
به شاخه هاي مختلف تقسيم مي شود. سلسله نقشبنديه، سلسله قادريه، سلسله سهرورديه،
سلسله نعمت اللهي، سلسله ذهبيه، سلسله نوربخشيه و سلسله چشتيه خاكسار اهل حق، از آن
جمله اند.
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  167
هم اكنون، تصوف در ميان مسلمانان عرب تبار از اقبال كمتري برخودار است، اما در ميان
بخش مهمي از مسلمانان، از جمله در آسياي ميانه وآسياي جنوب شرقي، تركيه، بالكان و
آفريقا، نقش مهمي دارد و منشأ جنبش هاي اسلامي مهمي در دويست سال گذشته بوده است.
ج. پيامدهاي سياسي - امنيتي
در خصوص پيامدهاي سياسي - امنيتي مباني فكري متفاوت جنبش هاي اسلامي در جهان
اسلام و بررسي توانائي جريان هاي پنج گانه مطرح شده در اين مقاله، بايد گفت جريان هاي
نقل گرا به دليل برداشتي ظاهرگرايانه از شريعت، توانائي و ظرفيت لازم را براي ارائه تفسيري
روزآمد و توانمند در مواجهه با شرايط جديد نداشته و با تأكيد بر نوعي گذشته گرايي، از
جذابيت لازم و توانايي برخورد فعال با مسائل جديد برخوردار نيستند.
گروه هاي سنتي و محافظ هكار اين جريان، فاقد هرگونه الگوي سياسي مي باشند و تمايل
كمتري به دخالت در حوزه سياسي دارند. به همين دليل، در بسياري از كشورهاي جهان اسلام،
اين گروهها تضادهاي جدي با حاكمان سياسي نداشته و در حاشيه عرصه سياسي به به امور
مذهبي مي پردازند. پيامد سياسي گسترش اين نوع جريانات در جهان اسلام، تثبيت و
نهادينه كردن محافظه كاري سياسي مي باشد كه هرچند امنيت نظام هاي سياسي موجود و اغلب
فاسد در جهان اسلام را تأمين مي نمايد، اما در عين حال، نمي تواند موجب امنيت باثبات و
پايدار در جهان اسلام باشد، زيرا مشكلات و بحران هاي اين جوامع، مردم را به واكنش واداشته
و به دليل ناتواني اين جريانات مذهبي، زمينه براي رهبري اصلاحات در اين كشورها به دست
گروه هاي غيرديني و ايدئولوژي هاي غيرمذهبي، فراهم خواهد آمد.
گروه دوم از جريان نقل گرا، يعني جنب شهاي راديكال سلفي، هرچند با كلي گوئي و استفاده
از ادبيات ديني و با بهر هگيري از بحرا نهاي موجود در جهان اسلام، امكان بسيج گسترد هتري
از تود هها را در جهت مبارزه با نظا مهاي موجود دارند، اما به دليل عقل گريزي، از عمق
انديشه اي كمي برخوردار بوده و توانائي ارائه راه حل و الگوي جايگزين براي نظام هاي موجود
را ندارند و عملاً با انديش هاي متحجر و همراه با بي توجهي به واقعي تهاي موجود جوامع و
جهان معاصر، به ضديت و چالش با كليت تمدن بشري و اكثر پديده هاي جديد برخواسته و
168  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
چهره اي ضد تمدني از خود نزد جهانيان تصوير مي كنند. اين امر به شدت امنيت هويتي جهان
اسلام را به خطر م ياندازد، زيرا از يك سو، با عدم ارائه الگوي بديل و به چالش كشيدن وضع
موجود و با ايجاد شكاف و شقاق بين مسلمانان و فتوا عليه برخي مسلمانان، انسجام و وحدت
جهان اسلام را با مشكل جدي مواجه م يسازند و از سوي ديگر، با مخالفت با همه مظاهر
تمدن، مسلمانان را در جهان دچار انزوا كرده و موجب تحقير و و وهن آنها م يگردد و
چهره اي ضدتمدني از اسلام را در نزد جهانيان ارائه مي دهند. همچنين، با گسترش خشونت
عليه انسان ها، شرايط را براي تشديد فشار عليه جوامع اسلامي در ابعاد مختلف فراهم مي آورند
و امنيت جهان اسلام را با چالش جدي مواجه م يسازند. تجربه اين گروه، از جمله در دوران
طالبان در افغانستان، به شدت اين ادعا را تأييد م يكند. بر اين اساس، جنبش هاي راديكال
نقل گرا نمي توانند در جهان معاصر تداوم يابند، زيرا از عمق انديشه اي محدودي برخوردارند و
در عين حال، ظهور آنها تحت تأثير بحران هاي جوامع مي باشد و با حذف بحران ها، جايي براي
رشد و نمو آنها باقي نخواهد ماند.
از سوي ديگر، جرياناتي كه بر عقل مستقل و جداي از متون شريعت تأكيد دارند نيز به
عنوان جريان بي ريشه، نمي توانند مقبوليت لازم را در بين دينداران پيدا كنند و در نهايت نيز به
سكولاريسم و لائيسم و نوعي اسلام غير سياسي و فردي ختم مي شوند. اين جريانات، به دليل
عدم توجه به متون ديني، نوعي برداشت دلبخواهانه و عمدتاً با مرجعيت آموزه هاي غربي را
دنبال مي كنند. اين نوع نگرش به دين، مورد پذيرش اكثريت مسلمانان كه نصوص ديني براي
آنها از جايگاه مهمي برخوردار است، نمي باشد و از اين رو، اين جريانات نمي توانند جنبش هاي
اسلامي توده اي پرقدرتي را رهبري كنند. در صورت موفقيت نيز، در نهايت، جنبش هاي
اسلامي را به سوي نوعي سكولاريسم يا لائيسم و تجددگرايي افراطي سوق مي دهند. در اين
صورت، گسترش اين جنبش ها، هرچند در كوتاه مدت ممكن است وضع موجود را تغيير دهد،
اما در درازمدت، بحران هويت در جهان اسلام تداوم يافته و امنيت اين جوامع را بر پايه لرزاني
قرار مي دهد كه همواره توسط جريانات شريعت مدار و راديكال و نارضائي مسلمانان از
تضعيف هويت ديني در اين جوامع، به چالش كشيده مي شود. از اين رو، نمي تواند زمينه ساز
امنيتي پايدار در جهان اسلام باشد.
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  169
گرايش صوفيانه نيز هرچند با ايجاد تحول دروني در بين مسلمانان مي تواند زمينه عمل
انقلابي را به شدت افزايش داده و در مرحله بسيج و مبارزه، توانائي و پتانسيل بالائي براي
پيشبرد جنبش هاي اسلامي داشته باشد، اما در مرحله پيروزي نم يتواند الگوي ايجابي مناسبي
را ترسيم كند و ناچار است متوسل به ديگر الگوها شود. در واقع، تصوف به دليل ابتنا بر
باورهاي فردي، نم يتواند الگوي مشخص سياسي و اجتماعي ارائه دهد و ناچار است از ديگر
الگوهاي فقهي استفاده كند. به همين دليل، صوفيان، گرچه نفوذ بالائي در بسياري از نقاط
جهان اسلام دارند و در مرحله بسيج و ايجاد جنبش هاي اجتماعي بسيار موفق مي باشند، اما در
مرحله تأسيس و ايجاد الگوي جديد، ناچار به استمداد از فقها هستند. در اين مرحله، آنها يا به
گرايش هاي عقلي و يا نقلي تمايل پيدا م يكنند. بر اين اساس، تصوف در عرصه سياسي و
اجتماعي، توانائي ارائه الگوي مدل و ارائه راهكاري مستقل از الگوهاي نقل گرا يا عقل گرا را
ندارد و بنابراين، در قالب دو منبع ديگر قابل بررسي است.
جريان اجتهادي را مي توان مهمترين جريان دانست. اين جريان، بر اساس نوع نگاه به
ارتباط عقل و شرع، مي تواند طيفي از جريانات فرعي را تشكيل دهد. اين جريانات، با تأكيد بر
ملازمه عقل و شرع، قابليت انطباق با شرايط همراه با حفظ اصول را دارا م يباشند و با تأكيد
توامان بر شرع و عقل م يتوانند بر بحران هويت در جهان اسلام فائق آيند و با حفظ اصول و
هويت اسلامي، توجه و حمايت توده هاي مسلمان را نسبت به خود جلب كنند. از سوي ديگر،
اين جريان به دليل تأكيد بر اجتهاد منطبق با شرائط زمان و مكان، از قابليت انعطاف پذيري و
واقع گرايي بالائي برخوردار است و توانائي ارائه الگوئي ديني و مدرن براي پيشرفت جوامع را
دارا مي باشد و با مكانيس مهاي فقهي خود، كارائي نظا مهاي سياسي اسلامي را در مواجهه با
بحران ها افزايش مي دهد. اين جريان، همچنين در عرصه بين المللي، به دليل برخورد گزينشي
با تمدن معاصر و به رسميت شناختن وجهي از آن، تلاش مي كند به تعامل با ابعاد مثبت تمدني
ديگر جوامع پرداخته و از تعامل و گفتگو مبتني بر منطق دفاع كند و از اين رو، از قابليت
مناسبي براي خنثي كردن تهديدات خارجي متوجه جهان اسلام برخوردار است. اين امر
مي تواند به تقويت امنيت در جهان اسلام، در ابعاد داخلي و خارجي، كمك شاياني نمايد .
170  فصلنامه مطالعات راهبردي شماره 50
نتيجه گيري
در اين مقاله، تلاش گرديد ضمن گونه شناسي فكري جريان هاي مختلف اسلامي، پيامدهاي
سياسي - امنيتي آنها در جهان اسلام بررسي و مشخص شود اين جنبش ها چه تأثيري بر امنيت
در جهان اسلام بر جاي مي گذارند؟
براي پاسخ به اين سؤال، با توجه به اينكه، مهمترين دغدغه اين جنبش ها احياي هويت به
عنوان راهكاري براي غلبه بر بحران انحطاط جوامع اسلامي م يباشد، ضمن ارائه بحثي نظري
در خصوص رابطه هويت و امنيت، مشخص گرديد كه اين جنبش هاي هويتي مي توانند بر
امنيت جوامع خود، به گونه اي سرنوشت ساز تأثيرگذار باشند، اما در مورد تفاوت تأثيرگذاري
آنها بايد به تفاوت هاي آنها در مورد نوع نگرش به موضوع هويت توجه كرد.
اگر دغدغه اصلي جنبش هاي اسلامي در قرون اخير را دو موضوع مهم، يعني حفظ هويت
ديني از يك سو و ايجاد جامعه اي پيشرفته، از سوي ديگر، بدانيم كه تلفيق اين دو م يتواند
بسياري از بحران هاي موجود در جهان اسلام را حل كرده و و زمينه ساز امنيت پايدار در اين
جوامع باشد، بايد گفت برخي جنبش ها همچون نقل گرايان، با تأكيد بر حفظ هويت خالص،
مجبور شدند از ايده پيشرفت دست بردارند و در واقع، پيشرفت را فداي هويت كنند؛ هرچند
هويت اسلامي آنها نيز مبتني بر نوعي برداشت ظاهرگرايانه از اسلام م يباشد كه خود مي تواند
بحران هويتي در جهان اسلام را تشديد كند. از سوي ديگر، عق لگرايان مستقل نيز هويت را
فداي پيشرفت كردند و با تأكيد بر محوريت تجدد و پيشرفت، به تدريج اصول و هويت ديني
را به قربانگاه بردند و با عدول تدريجي از آنها، هويت غربي را به جاي هويت اسلامي
نشاندند. گسترش اين جنبش ها، هرچند در كوتاه مدت ممكن است وضع موجود را تغيير دهد،
اما در درازمدت، بحران هويت در جهان اسلام را تداوم بخشيده و امنيت اين جوامع را بر پايه
لرزاني قرار مي دهد كه همواره توسط جريانات راديكال مذهبي و با استفاده از نارضائي
مسلمانان از تضعيف هويت ديني در اين جوامع، به چالش كشيده مي شود. در نتيجه، نمي تواند
زمينه ساز امنيتي پايدار در جهان اسلام باشد.
جريان عقل گراي اجتهادي نيز تلاش كرد بين هويت و پيشرفت جمع كرده و نوعي هويت
ديني، اما منطبق با شرايط زمان و مكان و عقلاني را ارائه دهد. اين نوع ديدگاه، جام عتر بوده و
گون هشناسي فكري جنب شهاي اسلامي...  171
بنابراين، توانائي پذيرش و ماندگاري بيشتري را دارد. از اين رو، به نظر مي رسد اين جنبش ها
كه مي توان آنها را عقل گراي اجتهادي ناميد، در آينده، جنبش هاي ماندگارتري در عرصه
سياسي و اجتماعي جهان اسلام خواهند بود.
با توجه به پتانسيل هاي فقهي و كلامي، تنها جنبش هاي اسلامي عقل گراي اجتهادي از
توانائي لازم براي ايجاد الگوي سياسي بديل در جهان اسلام و ايجاد امنيتي پايدار و هم هجانبه
در آن برخوردارند. آنها از يك سو، بر نص و منبعي ديني تأكيد كنند و بنابراين، ديدگاه هاي
آنها هويت ديني جوامع را تثبيت م يكند و با نوعي اجتهاد مبتني بر عقل و مقتضيات زمان و
مكان و ارائه الگوئي واقع گرا، به حل مشكلات جوامع اسلامي م يپردازند و قدرت مانور لازم
را براي مواجهه با بحران هاي جوامع اسلامي دارا مي باشند و از سوي ديگر، با نگاه وحدت گرا
و دوري از خشونت عليه ب يگناهان، تلاش م يكنند چهر هاي عقلاني از جهان اسلام را ارائه
دهند. اين امر مي تواند زمينه هرگونه تهديد خارجي را عليه مسلمانان كاهش دهد. در مجموع،
به نظر مي رسد تقويت اين نوع جريانات اسلامي در جهان اسلام، در بين اهل سنت و شيعيان،
مي تواند زمينه ساز امنيت پايدار در جهان اسلام گردد.
منابع
ابوزيد، نصرحامد ( 1383 )؛ معناي متن، پژوهشي در علوم قرآ ، ن ترجمه مرتضي كريمي نيا، تهران: طرح نو، چ
سوم.
1387 )؛ پيام اوليه اسلا،م ترجم ه مالك ذوالقدر، بي نا. ) -----------
گفت وگو)، روزنامه شر . ق )« نقد عقل اسلامى » ؛(82/10/ 9 و 1 / اركون، محمد ( 30
الحسيني، اسحاق موسي ( 1375 )؛ اخوا نالمسلمين، بزرگترين جنبش اسلامي معاص، ر ترجمه هادي
خسروشاهي، تهران: اطلاعات.
راهبر،د شماره چه لو پنجم. ،« امنيت اجتماعي » ؛( امانت، حميدرضا (پاييز 1386
امرايي، حمزه ( 1383 )؛ انقلاب اسلامي و جنبشهاي معاص، ر تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي.
بوزان، باري، ويور، الي و دو ويلد، پاپ ( 1386 )؛ چارچوبي تازه براي تحليل امني ، ت ترجمه عليرضا طيب،
تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي.
پاشاپور، حميد ( 1382 )؛ نهضتهاي اسلامي، بازيگران جديد نظام بينالمل ، ل تهران: انديشهسازان نور.
جناتي، محمد ابراهيم ( 1370 )؛ منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلام ، ي تهران: كيهان.
دكمجيان، هراير ( 1383 )؛ جنبش هاي اسلامي معاصر در جهان عر ، ب تهران: كيهان.
ربانى گلپايگانى، علي ( 1383 )؛ فرق و مذاهب كلام ، ي قم: مركز جهاني علوم اسلامي.
ربيعي

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

 

فرقه ضاله بهائیت


اینک ادامه جریان بابیّت و پیدایش مسلک جدیدی به نام «بهائیت» و نقش استعمار در حمایت از آن به اجمال پی گرفته می شود..

٫ سوء استفاده از آموزه های مهدویّت


«
مهدویت» اعتقادی سازنده، متکامل و امیدبخش بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به نقل فریقین ویژگی های آن را بیان فرمود و امّت را به انتظار آن ترغیب فرمود. در طول تاریخ مسلمانان، همواره برخی از افراد بیماردل، جاهل و هوا پرست از این آموزه های آموزنده، سوء استفاده کردند و با این هدف به ادّعاهای واهی پرداختند. وقتی که علی محمد شیرازی در سال ۱۲۶۰ ق خود را «قائم منتظر» خواند، ظاهرا نخستین گروندگان به او را ـ عدّه ای از ـ شیخیان متعصّبی تشکیل می دادند که بنابر آموزه های سیدکاظم رشتی منتظر ظهور امام بودند؛(۱) کسانی مانند ملاحسین بشرویه ای که در مسجد کوفه در انتظار ظهور اعتکاف گزیده بود و چون خبر به او رسید، نزد علی محمد رفت و با او گفت و گو کرد و دعویش را پذیرفت. علی محمد نیز او را «باب» خواند و برای دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورد و با درفش های سیاه خروج کنند!!! علی محمد خود نیز برای این که به مقتضای حدیثی که می گوید: امام زمان علیه السلام از مکّه ظهور خواهد کرد و یارانش از خراسان بیرون می آید، روی به حجاز نهاد، ولی در آنها دلیریِ طرح دعوی نیافت و به بوشهر بازگشت. بابیان معتقدند که وی در مکّه «اظهار امر» کرد و به شریف مکّه و شاه ایران و امپراتور عثمانی نامه نوشت و آنها را به اطاعت خواند.
۲٫ انحراف در موضوع مهدویت
۲/۱٫ یاران مهدی موعود

سیدعلی محمدشیرازی با ادّعاهای ناروا و دروغین خود، عدّه ای را به گمراهی کشانید. مناظره، مباحثه و گفت و گوهای عالمان وارسته شیراز، علی محمد را وا داشت که برفراز منبر و در برابر مردم، موضوع نیابت و «بابیت» خود را انکار کند، لیکن چیزی نگذشت که ادّعاهای دیگری مانند مهدویت و … را به میان آورد. در جریان مسایل سیاسی و جریان فرقه های ساختگی در اواخر سلطنت محمدشاه و پس از مرگ او در سال ۱۲۶۴، مردم ایران شاهد آشوب هایی که بابیان گرداننده آنها بودند.

از آشوب هایی که جمعی از مریدان سیدعلی محمد، به رهبری ملاّحسین بشرویه ای و ملاّمحمدعلی بارفروش، به راه انداخته اند، رویداد «قلعه شیخ طبرسی» در مازندران بود. در این آشوب، آنان قلعه طبرسی را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن را خندق کَندند و خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند. از سوی دیگر بر مردم ساده دل که در پیرامون قلعه زندگی می کردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل و غارت ایشان می پرداختند، به گونه ای که یکی از بابیان می نویسد:

«
جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یکصدو سی نفر را به قتل رسانیدند. تتمّه فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعا به قلعه بردند.)


«
حضرت قدّوس (محمدعلی بارفروش) می فرمودند که: ما هستیم سلطان به حق و عالَم در زیر نگین ما می باشد و کلّ سلاطین مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گردید».(۳)

پدید آمد که در سال ۱۲۶۶ ه.ق به شکست بابیان انجامید.
۲/۲٫ تنبّه و روی گردانی برخی از بابیان

در جریان حمایت از علی محمد شیرازی، عدّه ای از سرِ صداقت خود را به آب و آتش زدند، و از انجام تکالیف کوتاهی نمی کردند؛ به عنوان مثال، آنان در جنگ های قلعه طبرسی و زنجان از مسلمانی دم زدند و نماز می گزاردند و از «بابیت» علی محمد جانبداری می کردند.(۴)
(
۵)(۶)

و طغیان طرفداران «باب» ادامه پیدا کرده است.
۲/۳٫ انگیزه های گروش و شورش

شورش هایی در قلعه طبرسی، زنجان، تهران، تبریز و … که مقارن با نخستین سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بوده، رخ داد که وفق قراین تاریخی حاکی است که برخی از این شورش ها ریشه های اعتقادی و زمینه های اجتماعی و تاریخی داشته و به ویژه از اعتقاد شیعی ظهور امام زمان متأثر بوده است؛ هر چند گفته می شود که سردمداران آنها غالبا در جهت جامه عمل پوشاندن به دستورهای باب به این اقدام ها دست زدند. او در کتاب «بیان» فارسی، پنج استان ایران را مختصّ پیروان خود اعلام کرده و حضور کافرانِ به «بیان» را در این مناطق حرام خوانده بود.(۷)

سرکوبی شدیدی که در همان وقت و پس از آن نسبت به بابیه اعمال می شد، مقاومت کردند.

بزرگ ترین انگیزه این گروش و پایداری را باید در وضع اجتماعی مردم ایران که سالیان دراز در معرض تجاوز و چپاول حاکمان مستبد و فاسد، در فقر و نادانی روزگار می گذراندند، و نیز امید داشتن به یک منجی برای اصلاح امور، دید. پس شگفت نیست اگر برای رهایی از آن ستم و ریا به دامن هر کس که با هر انگیزه ای به مخالفت با قدرت های رسمی برخیزد، چنگ می زنند و نیازی هم به تفحّص در چنان دعوی هایی نبینند.

به نظر برخی، ادامه شورش ها پس از قتل باب، به ویژه کوشش بابیان برای قتل ناصرالدین شاه هم مؤیّد این معنی است که این حرکت کم کم به نهضتی ضدّ حکومت بدل می شد؛ اما طرح ناموفّق قتل شاه موجب شد تا سرکوب شدیدتری نسبت به بابیه اعمال گردد و بسیاری از سران آنان به قتل رسند و برخی زندانی شوند و گروهی به بغداد گریزند(۸) که ادامه انحراف «بابیت» در شکل گیری فرقه ای جدید دیگر با نام «بهائیت» جلوه گر شد (که شرح آن پس از این خواهد آمد).
۳٫ عاقبت ادّعاهای دروغین

در ایّامی که علی محمد در مکّه بود، بر اثر فعّالیت ملاّحسین بشرویه ای و دیگر گروندگان، کار او شهرتی گرفت. از این رو، چون به ایران بازگشت، بی درنگ دستگیر شد و علما در شیراز مجلسی آراستند و او را در معرض امتحان آوردند. اعتضاد السلطنه آورده است که وی در این مجلس صریحا نوشته های خود را وحی الهی، و افصح از قرآن(۹) [!!!] و دین خود را ناسخ اسلام دانست و چون نتوانست دعوی خود را اثبات کند و بلکه اطوار نابخردانه داشت، چوبش زدند و وی نیز بر سر منبر از آن دعوی توبه کرد و آن گاه همان جا بازداشت شد. مدّتی بعد به سفارش و کوشش منوچهر خان معتمد الدوله گرجی، والی اصفهان، علی محمد وارد این شهر شد و چند ماهی به آسودگی سپری کرد تا والی مرد. آن گاه علمای اصفهان به دربار نامه نوشتند و خواهان تنبیه علی محمد شدند. حاج میرزا آقاسی که خود مشرب صوفیانه داشت و نمی خواست نسبت به این دعاوی سخت گیری کند، دستور داد او را به ماکو تبعید کنند؛(۱۰) اما به درخواست وزیر مختار روس، کینیاز دالگورکی ـ که از بروز آشوب در قفقاز بیم داشت ـ علی محمد را به قلعه چهریق در حدود ارومیه بردند.

بر اثر کوشش های بابیانی چون ملاّ حسین بشرویه ای و ملاّمحمد علی بارفروش و سپس قرّه العین، کار «باب» بالا گرفت. آن گاه علاوه بر کسانی چون ملاّعبدالخالق یزدی و ملاّعلی اصغر مجتهد نیشابوری و ملاّمحمدتقی هراتی و ملاّمحمدعلی زنجانی، جمع قابل توجّهی گرد آمده، آماده شورش گشتند. پس به دستور دولت، علی محمد را به تبریز بردند و مجلسی تشکیل دادند و علما و از جمله چند تن از علمای شیخی با او به گفت و گو پرداختند.

از گزارشی که ناصرالدین میرزای ولیعهد در این باره به محمد شاه نوشته، پیداست که علی محمد به رغم تکرار دعوی از پاسخ فرو ماند و در آخر هم خود را مسلمان و موحّد و اهل ولایت ائمّه خواند و توبه کرد و بخشایش خواست.(۱۱) اما قیام و آشوب مسلّحانه ای که در خراسان، مازندران، فارس، زنجان و دیگر نقاط توسط بابیان پدید آمد، دولت مرکزی را به مقابله واداشت و آنان پس از چند جنگ خونین سرکوب گشتند و چند تن از سران بابیه کشته شدند و برخی به حبس افتادند. این آشوب ها و بیم دولت از گسترش آن سبب شد تا به دستور دولت ،علی محمد را باز از چهریق به تبریز بردند و همراه یکی از یارانش به نام محمدعلی زنوزی در ۲۷ (یا ۲۸) شعبان ۱۲۶۶ ق اعدام کردند.(۱۲) در برخی از منابع آمده است که باب را پیش از قتل در مجلسی، نزد علما حاضر کردند و چون دعوی خود را تکرار کرد، حکم به قتلش دادند.(۱۳)
۴٫ وصایت و جانشینی باب

گزارش منابع بابی و بهایی نسبت به جانشینی علی محمد شیرازی «باب» یکسان نیست. میرزاجانی کاشانی(۱۴) بعد از شرح اندوه باب در کشته شدن یارانش به «نوشتجات» میرزا یحیی ـ که همان ایام به باب رسیده بود ـ اشاره کرده و نوشته است که باب بعد از خواندن این نامه ها مسرور شد و سپس وصیت نامه ای برای یحیی فرستاد و در آن «نصّ به وصایت و ولایت فرمود».


بهاءاللّه محفوظ از تعرّض ناس مانَد».

محیط طباطبایی به استناد گزارش های تاریخی و برخی قراین دیگر اظهار کرده که اساسا موضوع «وصایت» برای باب مطرح نبوده و رهبری بابی ها بعد از او به شیخ علی ترشیزی معروف به عظیم رسید و همو بود که بابی ها را به منظور اجرای نقشه قتل ناصرالدین شاه قاجار به تهران فرا خواند.(۱۹)

سال نداشت، میرزا یحیی حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت.

میرزا حسینعلی در حدود هیجده سال، وصایت «باب» درباره میرزا یحیی را قبول داشته و از اوامر و دستورهای او به صورت ظاهر اطاعت و پیروی می نمود. وی، حتی در کتاب «ایقان» که پس از مراجعت از سلیمانیه در بغداد نوشته شده است، در موارد زیادی به اشاره و کنایه از میرزا یحیی تجلیل و تمجید نموده است، ولی کم کم مخالفت خویش با میرزا یحیی را آشکار ساخت و میرزا یحیی هم او را طرد نمود.
۵٫ میرزا حسینعلی «بهاء» کیست؟

میرزا حسینعلی (ملقّب به بهاء)(۲۰) فرزند میرزا عباس نوری مازندرانی ـ معروف به میرزا بزرگ ـ در اول شوّال سال ۱۲۳۳ قمری در تهران تولّد یافت. خاندان او از دهکده ای کوهستانی کوچک به نام «تاکر» از نور مازندران می باشند.

میرزا حسینعلی، ادبیات و علوم مقدماتی را در تهران تحصیل نموده، و با عرفا و فضلا و نویسندگان (که با پدرش رفاقت و دوستی داشتند) معاشرت داشته است. وی در حکومت قاجار به خدمت دیوان در آمد و برحسب آن که شوهر خواهرش میرزا مجید، منشی کنسول روس بود، درک زیر و بم کارها در روابط متقابل ویژه با سفارت خانه ها برایش ساده و آماده بود.

وی پس از چندی به حلقات درویشان پیوست و مانند آنها، زلف و گیسوی بلند گذاشت وجبّه و کلاهی ترتیب داد.

پس از آن که آوازه دعوت سید علی محمد باب انتشار یافت، میرزا حسینعلی دعوت او را شنیده، و به مسلک اصحاب او در آمده است. وی که در این زمان ۲۷ بهار از عمرش را سپری کرده بود، به تبلیغ و ترویج بابیت پرداخت و با ارتباطاتی که با سفارت خانه های خارجی داشت، در هنگام ضرورت به سیّد باب کمک می کرد.
۵/۱٫ آغاز دعوت میرزا حسینعلی «بهاء»

در سال ۱۲۶۸ ناصرالدین شاه از طرف طرفداران سید باب در تهران مورد سوء قصد و حمله قرار گرفت، ولی جان سالم به در برد. پس از این حادثه بابی ها مورد تعقیب قرار گرفته، عده ای از آنان دستگیر و زندانی شدند. میرزا بهاء نیز از جمله دستگیرشدگان بود و در تهران زندانی شد. وی پس از حدود یک سال زندانی در سال ۱۲۶۹ از زندان آزاد، و به کمک سفیر روس به سوی بغداد حرکت کرد.

پس از یازده سال که در بغداد اقامت داشته، در نتیجه شکایت اهالی و نفرت و مخالفت مردم در سال ۱۲۸۰ به دستور سلطان عثمانی، میرزا بهاء و جمعی از «بابیّه» به اسلامبول تبعید می شوند. آنان چهار ماه در اسلامبول توقّف داشته، سپس به «ادرنه» تبعید شدند. در سال چهارم اقامت در «ادرنه» میرزا بهاء زمزمه دعوت به خویش را شروع کرده است. با آغاز دعوت میرزا بهاء، اختلاف شدیدی میان او و برادرش میرزا یحیی رخ داد. وی آشکارا اعلان نمود:

«
من همان شخص موعود باب «من یظهره اللّه » هستم، و میرزا یحیی صبح ازل باید از من پیروی کند و احکام و حدود «بیان» متوقّف به تصدیق و امضای من است و من مسلک باب را نسخ نمودم».
۵/۲٫ پیدایش فرقه «بهایی»

با آغاز دعوت میرزا حسینعلی، رقابت دو برادر بر سر فرماندهی بر «بابیان» علناً آغاز و کم کم به اوج خود رسیده تا جایی که طرفین یکدیگر را تهدید به مرگ می کردند. لذا، دولت عثمانی هر دو را به دادگاه کشانید. دادگاه دستور داد هر یک از دو برادر با گروه پیرو خود به نقطه ای دور از هم فرستاده شوند. از این جهت در سال ۱۲۸۵ به دستور سلطان عبدالعزیز، یحیی صبح ازل با خاندان و پیروانش به قبرس، و حسین علی بهاء و طرفدارانش به عکّا (در سرزمین فلسطین اشغالی) تبعید شدند.

در همین ایّام بود که برای تشخیص طرفداران آن دو، اطرافیان صبح ازل به فرقه «ازلیه» و پیروان میرزا حسینعلی بهاء، فرقه «بهائی» نامیده شدند و آنهایی که به این دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلی «بابی» باقی ماندند.

سرانجام رقابت و کشمکش بین دو برادر، به پیروزی میرزا حسینعلی ختم شد و او توانست نظر اربابان استعمارگر خویش را به کارآیی و انجام وظیفه اوامر آنان جلب کند و برادر را از معرکه بیرون سازد، لذا، به تدریج میرزا یحیی صبح ازل به زوال گرایید و ازلیه نیز برای ابد فراموش شدند.
۵/۳٫ سرانجام دعوت میرزا «بهاء»

وقتی که میرزا حسینعلی احساس کرد، دعوت او مؤثّر افتاد و عدّه ای بر گرد او حلقه زدند، نوع دعوتش را در مراحل مختلف زمانی تغییر داد. وی پس از ادّعای «من یظهره اللّه » و مهدویت، دعوی «رجعت حسینی» و «رجعت مسیحی» نمود. و به تدریج سلسله صعودی این ادّعاها به رسالت و شارعیت و حلول خدا در او با تجسّد و تجسّم خداوند (و بالاخره دعوی خداوندی «انا الهیکل الاعلی») منتهی شد.

لازم به ذکر است که بهاء در بغداد و اسلامبول و ادرنه و نیز در عکا همواره با تقیّه و تظاهر به اسلام زندگی می کرد تا خشم حکومت عثمانی علیه خود بر انگیخته نشود. وی در نماز جمعه عکّا شرکت می جست و ماه رمضان به روزه داری تظاهر می نمود و با این حال، رابطه سرّی خود را با «بابیّان» ایران که بعدها «بهائی» نام گرفتند، قطع ننموده و همواره مکتوبات و وحی های ادّعایی، یا تجلّیات «خدا منشانه»ی خود را برای آنان می فرستاد یا باز می گفت.

وی بالاخره در سال ۱۸۹۲ میلادی (حوالی ۱۳۱۰ هجری قمری) بعد از سال ها سکونت در عکّا به اسهال خونی مبتلا شد و درگذشت و در عکّا به خاک سپرده شد.
۵/۴٫ جانشینی پسر بعد از پدر

با مرگ میرزا حسینعلی، بابیان و بهائیان در حالت صبر و انتظار به سر می بردند تا این که پسر ارشد میرزا حسینعلی به نام عباس افندی ـ که بعدها «عبدالبهاء» لقب گرفت ـ تلاش گسترده ای را آغاز کرد و ضمن هدایت و رهبری این فرقه، به تبلیغات فراگیر دست زد. وی که در محیط حکومت عثمانی و در داخل ایران مجالی برای تبلیغ نمی یافت، در سال ۱۹۱۱ میلادی به اروپا مسافرت نمود. و در سال ۱۹۱۲، نه ماه در آمریکا توقّف کرد و برخلاف رهبران پیشین، به جای روسیه با انگلستان و سپس با آمریکا رابطه ویژه ای برقرار نمود. (تفصیل بیشتر این مطلب، در بخش نقش و نفوذ استعمار در شکل گیری و تداوم این فرقه ضالّه خواهد آمد).
۵/۵٫ ریاست شوقی افندی و دیگر رهبران بهائیان

در سال ۱۹۲۱، با مرگ عبدالبهاء، شوقی افندی نوه دختری میرزا حسینعلی زعامت بهائیان را بر عهده گرفت که تا ۱۹۵۷ ادامه یافت.

بنا به نقلی، شوقی افندی پیش از مرگش، طرح تأسیس تشکیلاتی به نام «بیت العدل» را صادر کرد و چون می دانست که بعد از وی این تشکیلات را باید شخصی مطمئن اداره کند، «چارلز میسن ریمن» آمریکایی را به جای خود انتخاب کرد. از این رو، وقتی که شوقی افندی در سال ۱۳۳۶ ش (۱۹۵۷م) به طرز مشکوکی در لندن جان سپرد، «میسن ریمن»، فرزند یکی از روحانیون کلیسای اسقفی جای وی را گرفت و خود را «شبان بهائیان» نامیده است. پس از او نیز افرادی همانند وی، رهبری بهائیان را بر عهده گرفتند (و بدین ترتیب حرکتی که از یکی از محلاّت شیراز شروع شد، از ایالات متحده آمریکا سر بر آورد)!!!

از سوی دیگر، بهائیان ساکن در فلسطین اشغالی و کشورهای دیگر همسایه، با نپذیرفتن رهبری «ریمن»، یک گروه ۹ نفری را مسؤول بیت العدل (در حیفای اسرائیل)، و رهبران بهائیان قرار دادند و به این وسیله سمبل همکاری جهانی یهود و بهائیت علیه منافع ملت های شرق اسلامی اعلان موجودیت کرد.(۲۱)

علی محمد باب و بهاءاللّه به اصطلاح به صورت آیات به زبان عربی نازل کرده است … .(۲۲)

طرفدار «روحیه خانم ماکسول» همسر شوقی، و «میس ریمن» آمریکائی تقسیم کرد.(۲۳)

انتخاب هیئت نه نفره بیت العدل در سال ۱۳۸۲ ه.ق زعامت امور بهائیان به آنها سپرده شد.
۶٫ بهائیان و استعمار گران
۶/۱٫ استعمار و «مذهب تراشی»

پیش از آن که دخالت مستقیم و غیر مستقیم استعمارگران در اختراع یا تأیید و ترویج مسلک بهائیت را ملاحظه کنیم ،شایسته است به یک ویژگی دیرینه استعمار در موضوع «مذهب تراشی» توجه کنیم. یکی از سیاست هایی که دشمنان ادیان الاهی، همواره آن را دنبال می کردند، تحریف مذهب حق و اختراع مذهب جدید به جای آن بود. «مذهب تراشی» از دیر زمان رایج بود و همیشه در کنار دعوت حقّ پیامبران ـ علیهم السلام ـ عدّه ای داعیه مذهب و مسلک جدید داشتند تا دکّه ای باز کرده به منافع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و…. دست یابند.

در عصر حاضر، «مذهب تراشی» شکل جدیدی به خود گرفته و همراه با پیشرفت دانش بشری، بعضی از مسلک ها و مکاتب نو به وجود آمده، چهره علمی و سیاسی به خود گرفته، و با «ایسم»ها ظهور نمودند. مسلمانان از زمان های گذشته تا امروز، شاهد پیدایش انحراف فکری و عملی در جریان خلافت، حکمیت و خوارج و به وجود آمدن فرق مختلف مذهبی در قرن دوم و سوم بوده اند. انحراف و برداشت های نادرست ابن تیمیه در قرن هفتم، و ظهور کامل این انحراف در قرن دوازدهم توسط محمد بن عبدالوهّاب ـ هم ـ نمونه های بارز «مذهب تراشی» را است که از سوی بیگانگان ترویج و حمایت می شود.

استعمار جدید (New – Colonosm) در قرن اخیر، برای زدودن اصالت مذهب و به انزوا کشیدن «دین»، مسلک های گوناگون را به وجود آورده، یا از آنها حمایت کرد که از جمله آن بهائیت در ایران، قادیانگری در هندوستان و پاکستان و وهّابیّت در حجاز است. مهم ترین هدف استعمار از حمایت و ترویج این مسلک های ساختگی، ایجاد تشتّت در میان مسلمانان و از هم پاشیدن اساس و بنیان دین است.

حدود یکصد سال پیش که آفتاب در مستعمرات انگلیس غروب نمی کرد، وزارت امور خارجه این کشور برای تداوم حاکمیت خود بر ممالک مستعمره، شعبه ای مخصوص ادیان مستعمرات، مستملکات، ممالک نیمه مستعمره و حتی سرزمین های مجاور آنها دایر کرده و دیپلمات هایی که در سفارت خانه های انگلیس در آفریقا، آسیا و خاورمیانه با عنوان دبیری حضور داشتند، برای این شعبه فعالیت می کردند.

بعضی از مورّخان بر این باورند که ظهور فرقه «بهائیت» برای هدف سیاسی بود که پشت مظاهر دینی مخفی شد. بعضی از رهبران این فرقه ها، کشیشانی بودند که استعمار از آنها جهت تفرقه میان مسلمانان و بد جلوه دادن تعالیم انسانی استفاده کرد، چنان که برای همین مقصود از ملاّ احمد قادیانی در هندوستان استفاده کرد.(۲۴)

که باشد، نتیجه یکی است یعنی ایجاد یک صف بندی در مقابل مسلمانان.

یکی از کسانی که عمیقاً درباره مسلک «بابیت» و «بهائیت» تحقیق کرده و تعالیم و کتاب های آنها را مستقیماً مورد مطالعه قرار داد و نیز از نوشته های مخالفان نیز بهره برده، می گوید: در نتیجه این کوشش و تحقیق، پرده از جلو چشمانم پاره شد و نقشه های توطئه آمیز و گسترده استعمار بر ضدّ اسلام، کشف شد و به طور یقین بر من آشکار شد که بهائیت یک گروه باطنی مسلک اند که سه نیرو در پشت سر، آنها را مورد حمایت قرار می دهند: استعمار با حیله ها و توطئه هایش، رژیم صهیونیسیتی با همه امکانات مخفی و آشکارش، مسیحیان و مؤسسه های تبشیری.(۲۵)
۶/۲٫ همبستگی یهودیان و بهائیان

با آغاز دعاوی مسلک جدید از سوی سران بابیت و بهائیت، انجمن جهانی یهودیان به تأیید و تقویت و کمک مالی و عملی از آنان پرداختند. دلیل اشتیاق یه

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

 

 

http://dl2.karballa.ir/images/imagess/images1/140179.jpg



بهائى‏گرى فرقه‏اى منشعب از بابى‏گرى است. بنیانگذار آن میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است. او در سال ۱۲۳۳ در تهران به دنیا آمد و در شمار نخستین گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب میرزا یحیى (معروف به صبح ازل) ادعاى جانشینى باب را کرد و چون در آن زمان بیش از نوزده سال نداشت برادرش میرزا حسینعلى (بهاءاللَّه) زمام کارها را در دست گرفت. در سال ۱۲۶۸ بابیان به ناصرالدین شاه تیراندازى کردند و چون شواهدى بر نقش حسینعلى در این کار وجود داشت، در پى دستگیرى و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفیر و دولت روس از او حمایت کردند و به این وسیله از مرگ نجات یافت. او سپس به بغداد رفت و در نامه‏اى به سفیر روس از وى و دولت روس قدردانى کرد. در بغداد کنسول دولت انگلیس و نماینده دولت فرانسه با او ملاقات کرد و حمایت دولت‏هاى خود را به او ابلاغ کرده و تابعیت انگلستان و فرانسه را به او پیشنهاد نمودند. میرزا یحیى (صبح ازل) نیز مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلى فعالیت بابیان شد و در پى اختلاف بر سر ادعاى «موعود بیان» یا «من یُظهِرُهُ اللَّه» آدمکشى‏هاى شدیدى بین بابیان رواج یافت. نزاع بین حسینعلى و میرزایحیى بر سر این ادعا موجب افتراق بابیان به دو فرقه بهائیه (پیروان حسینعلى) و ازلیه (پیروان میرزایحیى) شد. گفته شده است که در پى این منازعات میرزایحیى برادرش بهاءاللَّه را مسموم کرد و بر اثر آن بهاءاللَّه تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود.
میرزاحسینعلى پس از اعلام «من یُظهِرُهُ اللهى» خویش ادعاى الوهیت و ربوبیت نمود. او خود را «خداى خدایان، آفریدگار جهان، خداى تنهاى زندانى، معبود حقیقى»، «رب مایُرى‏ و مالا یُرى» نامید. پیروانش نیز پس از مرگ وى قبر او را قبله خویش گرفتند.
او افزون بر ادعاى ربوبیت، شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس» را نگاشت. بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف» مى‏دانند. او کتاب‏هاى دیگرى نیز نوشته است که پر از اغلاط املایى و انشائى است. مهمترین کتاب او «ایقان» است که به خاطر وجود اغلاط بسیار در زمان حیاتش مورد تصحیح و تجدید نظر قرار گرفت.

فرقه ‏هاى بابى و بهائى :
بعد از اعدام سید على محمد، بابیت به سه فرقه تقسیم شد و بعد از مرگ بهاءاللَّه نزاعى بین دو برادر (عباس افندى و محمد على) به وجود آمد و به تبع آن دو فرقه دیگر افزوده شد، در نتیجه مجموعاً پنج فرقه شدند :
۱ . ازلیه (به رهبرى میرزا یحیى نورى، صبح ازل )،
۲ . بهائیه (به رهبرى میرزا حسین على، بهاءاللَّه )،
۳ . بابیه خالص (فقط رهبرى سید على محمد باب را قبول دارند )،
۴ . بابیه بهائیه عباسیه (قبول رهبرى عبدالبهاء عباس افندى )
۵ . ناقضون (اتباع میرزا محمد على، برادر عبدالبهاء )(۱) .

عقاید بهاییت :
چندى از عقاید و احکام بهائیت عبارت است از:
۱ . با ظهور سید على محمد باب اسلام پایان گرفته و اینک دین جدید ظهور کرده و مردم باید همگى بهایى شوند(۲) .
۲ . پنهان کردن دین (تقیه) ضرورى است.
۳ . روزه نوزده روز است، قبل از عید شروع و به عید نوروز ختم مى‏شود .
۴ . نماز جماعت باطل است مگر در نماز میت .
۵ . قبله مرقد بهاءاللَّه در شهر عکا است .
۶ . حج براى مردان واجب است و بر زنان واجب نیست. «حج» در خانه‏اى که بهاء در آن اقامت داشته، یا در خانه‏اى که سیدعلى محمد باب در شیراز در آن سکنى داشته است به جا آورده مى‏شود .
۷ . اعیاد عبارت است از :
-
عید ولادت باب، اول محرم .
-
عید ولایت بهاء، دوم محرم .
-
عید اعلان دعوت باب، پنجم جمادى .
-
عید نوروز(۳)،
۸ . نماز پنج تکبیر دارد و در دو وقت خوانده مى‏شود: یکى هنگام تولد و دیگرى هنگام مرگ .
عبادتگاه‏ها طبق وصیت بهاء باید از نه مناره و یک گنبد تشکیل بشود. این عبادتگاه‏ها در فرانکفورتِ آلمان، سیدنى در استرالیا، کامپالا در اوگاندا، لیمیت در شیکاگو، پاناماسیتى در پاناما و دهلى‏نو در هندوستان است(۴) .
همچنین در فروع تعالیم بهائیت به احکامى برمى‏خوریم که بعضى از آنها عبارت است از :
-
ازدواج با محارم غیر از زن پدر، حلال مى‏باشد . (یعنى با حکم بر حرمت ازدواج با زن پدر، ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و دیگران حلال مى‏گردد! )
-
معاملات ربوى آزاد و حلال است .
-
تمام اشیاء حتى خون، سگ، خوک، بول و… پاک است .
-
حجاب زنان ملغى مى‏باشد .
-
دخالت در سیاست ممنوع مى‏باشد .
در بررسى عقاید، احکام و تاریخ بهائیت به روشنى معلوم مى‏گردد که استعمار براساس برنامه و طرح از پیش تعیین شده‏اى، به مرور و در مراحل مختلف، به منسوخ اعلام نمودن دین اسلام و نفى و انکار نبوت، امامت، معاد و تعالیم و قوانین و احکام مقدس و نورانى قرآن پرداخته است. آنان ابتدا ادعاى نیابت خاص حضرت حجت(عج )، پس از آن ادعاى مهدویت، سپس ادعاى نبوت و در آخر ادعاى الوهیت و نسخ اسلام مى‏نمایند! در پى آن به هدم و نابودى آثار اسلام فرمان مى‏دهند و به ساختن کعبه جدید! در شیراز اهتمام مى‏ورزند و با آداب و ادعیه و ذکر و زیارتنامه‏هاى استعمار ساخته به طواف بر گرد آن مى‏پردازند! و مطابق با خواست و اهداف استعمار، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مى‏دهند و چون همواره از تعالیم و آموزه‏هاى سیاسى اسلام و تشیع رنج برده‏اند، از اصل ورود و دخالت در سیاست را ممنوع اعلام مى‏نمایند!
بدین ترتیب همه زمینه‏ها آماده و مهیا مى‏شود تا مبانى و ارکان اعتقادى و ارزش‏هاى اخلاقى و پایبندى‏هاى معنوى متزلزل شوند و وحدت و یکپارچگى مسلمانان به تفرقه و تشتت تبدیل گردد و از قدرت بى‏نظیر مذهب تشیع و مراکز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماى بیدار و آگاه که مدافعان راستین اسلام و سنگرهاى مستحکم دفاع از هویت دینى و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مى‏باشند، کاسته شود و راه‏هاى تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجى صاف و همواره گردد .
کتاب‏هاى بهائى‏ها عبارتند : ۱ . الاتقان ؛ ۲ . اشراقات والبشارات والطرزات ؛ ۳ . مجموعه الواح مبارکه، که وصایاى بهاء به پسران خود مى‏باشد ؛ ۴ . کتاب شیخ ؛ ۵ . الدرر البهیه ؛ ۶ . الحجج البهیه ؛ ۷ . الفرائد ؛ ۸ . فصل الخطاب ۹ . اقدس

 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

تاریخچه بهائیت

مطالبی پیرامون واقعیات فرقه بهائیت و چگونگی شکل گیری آن

عباس افندی(عبدالبهاء) مورد تقدیر حکومت استعمارگر انگلستان قرار گرفت

 

  

                  

آیینها و باورهاى بهائیان

 

نوشته هاى سید على محمد باب ، میرزا حسینعلى بهاء الله و عبد البهاء، تا حدى نیز شوقى افندى ربانى ، از نظر بهائیان مقدس است ، اما کتب باب عموما در دسترس بهائیان قرار نمى گیرد، دلیل آن این است که بهائیان از حقایق اعتقادات خود آگاه نگردند .به همین دلیل بیت العدل مانع چاپ وانشار کتب باب می گردد، و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلى نورى در نزد آنان از اهمیت خاصى برخوردار است .

تقویم شمسى بهائى از نوروز آغاز گشته به نوزده ماه ، در هر ماه به نوزده روز تقسیم مى شود و چهار روز ،در سالهاى کبیسه پنج روز، باقیمانده ایام شکرگزارى و جشن تعیین شده است . بهائیان موظف به نماز روزانه و روزه به مدت نوزده روز در آخرین ماه سال و زیارت یکى از اماکن مقدسه ایشان ، شامل منزل سید على محمد باب در شیراز و منزل میرزا حسینعلى نورى در بغداد هستند.
بهائیان همچنین به حضور در ضیافات موظف اند که هر نوزده روز یک بار تشکیل مى گردد.   آیین بهایى از ابتداى پیدایش در میان مسلمانان به عنوان یک انحراف اعتقادى ،فرقه ضاله ، شناخته شد.

 ادعاى بابیت و سپس قائمیت و مهدویت توسط سید على محمد باب با توجه به احادیث قطعى پذیزفته نبود. ویژگیهاى مهدى موعود،عج، در احادیث اسلامى به گونه اى تبیین شده که راه هر گونه ادعاى بیجا را بسته است . در احادیث ادعاى بابیت امام غایب به شدت محکوم شده است . ادعاى دین جدید توسط باب و بهاء الله با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله که توسط همه مسلمانان پذیرفته شده است ، سازگار نبود. از این رو على رغم تبلیغات گسترده ، بهائیان در میان مسلمانان و شیعیان جایگاهى نیافتند.
تاریخ پر حادثه رهبران بهائى ، نادرست درآمدن پیشگویى هاى آنان و منازعات دور از ادب از یکسو و حمایتهاى دولتهاى استعمارى در مواضع مختلف از سران بهایى و بویژه همراهى آنان با دولت اسرائیل از سوى دیگر، زمینه فعالیت در کشورهاى اسلامى ، خصوصا ایران ، را از بهائیان گرفت . مؤلفان بسیارى در نقد این آیین کتاب نوشتند. علماى حوزه هاى علمیه شیعه و دانشگاه الازهر و مفتیان بلاد اسلامى جدا بودن این فرقه از امت اسلامى را اعلام داشتند و آنان را مخالفان ضروریات اسلام معرفى کردند. بازگشت برخى مقامات و مبلغان بهائى از این آیین و افشاى مسائل درونى این فرقه ، نیز عامل مهم فاصله گرفتن مسمانان از این آیین بوده است .

مذهب ساخته استعمار

ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده ویا حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند. در حوزه یهودیت و مسیحیت این امر تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده و ما امروز شاهد گروهها و فرقه های مختلفی هستیم که با آدابی عجیب و مناسکی غریب تر عده ای را به گرد خویش جمع کرده و ادعای سعادت و رستگاری برای آنان دارند.
در مقوله مهدویت نیز قریب یکصدو پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس، گروه دست سازی با نام و عنوان بابیت و آیین بهایی در کشور ما شکل گرفت و طبق بررسی های به عمل آمده و اعلام محققان و صاحبنظران تاریخی، جهت گیری کلی بهائیت جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب امام زمان(عج) تلقی می شوند) و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشربود. مکتبی که جنبه های غیر عقلانی آن بر جنبه های عقلانیش فزونی داشت و بتدریج از صحنه های زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می شد و در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب جدا شدن مردم از دین و دینداری گردید و پیوستن به مکاتب غیر دینی را تسهیل می نمود. با ذکر این مقدمات وارد بحث اصلی شده و با تاریخچه شکل گیری این فرقه ساختگی بیشتر آشنا می شویم:

پیدایش فرقه بابیه:

سید علی محمد شیرازی، ملقب به باب از آغاز جوانی به عبادت طولانی و رازونیازهای غیرعادی که با قرائت ادعیه و زیارات مذهبی همراه بود مشغول بود. او در ابتدای نوجوانی به فراگیری علوم ابتدایی مشغول گردید، ادبیات فارسی و عربی را در سطح بسیار پایینی فرا گرفت و در سلک طلاب علوم دینی درآمد. ریاضت و گوشه گیری و چله نشینی رویه او بود. اندکی بعد درس و بحث را رها کرد و به دایی اش در بوشهر پیوست تا به امور تجارت و منشیگری بپردازد.
بر اساس پژوهشهای صورت گرفته پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانون های معینی تأکید دارد که شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند.پس ازحضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانه دایی اش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای متنفذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اولیه کمپانیهای ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. (ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند).
پس از کشف ادعای باب در بوشهر، نزدیکان او این وضعیت را ناشی از هوای گرم بوشهر دانستند که ذهن باب را پریشان ساخته است. از اینرو برای تغییر روحیه او را به عتبات عالیات در عراق فرستادند ولی در آنجا در مسلک شاگردان سید کاظم رشتی (جانشین شیخ محمد احسایی، رئیس فرقه شیخیه) درآمد و تحت تأثیر او بود. البته بعدها طرفداران باب بر این اصرار می کردند که او در محضر کسی درس نیاموخته و علم او لدنی و الهامی است و خود او امی بوده و بدین وسیله سعی داشتند به لاطائلات او رنگ و حیاتی ببخشند. خود باب به شاگردی سید رشتی اعتراف کرده و در مدت اقامت نزد وی به شدت تحت تأثیر سخنان او بوده است . در اینجا لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن دانش مذهبی بسیار سطحی و ابتدایی علی محمد باب است. این واقعیت را با مطالعه کتاب «بیان» او به درستی می توان یافت. اقوال و آثار منتسب به علی محمد باب مونتاژی است از الفاظ و ادعیه شیعه امامیه و برخی اصطلاحات عرفانی شیخیه که بر آنها پسوند و پیشوندهای الف و لام دار افزوده شده. در کتاب بیان و یا دیگر ادعیه و متون منتسب به او حتی یک جمله عربی سالم و صحیح که با ادبیات کلاسیک و متون درسی یا عقیدتی حوزه های علمیه شیعه فراهم آمده باشد نمی توان یافت.
باب در حدود سن 24 سالگی ادعای بابیت کرد و اندکی بعد مدعی مهدویت شد. بر اثر غائله او و فشار علما به حاکم فارس او دستگیر و به شیراز گسیل شد. پس از مدتی وی به تهران اعزام شد. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بیمناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه ای زندانی گردد. پس از به سلطنت رسیدن ناصر الدین شاه در سال 1266ق علماء تبریز باب را به حضور پذیرفتند تا بدانند این بچه طلبه کیست و چه می گوید. ابهت علمی علما و هیبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدایی صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود. پس از آن باب در قلعه چهریق زندانی بود و پیروان او در گوشه و کنار با نیروهای دولتی درگیر بودند. نهایتا تصمیم بر این شد که علی محمد باب، به دلیل ادعاهای دروغین خود و نیز آشوبهایی که پیروان او در نقاط مختلف بر پا می داشتند اعدام شود و بدینسان وی در 27 شعبان 1266 در میدان عمومی تبریز به فرمان امیرکبیر(سیاستمدار شایسته وبالیاقت تاریخ ایران) تیرباران شد و پرونده حیات این مدعی دروغین بسته شد.
پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اینرو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطین مستقر شدند.
بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند . بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند و آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه ساختگی صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نرانند.
میرزاحسنعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق در تهران متولد شد. او از کسانی بود که به باب پیوست و از یاران وی شد.وی که معروف به  بهاءالله است مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، اما صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد. رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد و به دشمنی و عناد و انشعاب انجامید. در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض نهند. در سال 1330ق که صبح ازل در قبرس درگذشت، ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند.بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکا در فلسطین اشغالی درگذشت.
پس از او فرزندش میرزاعباس نوری خود را ملقب به عبدالبهاء کرد و جانشینی پدر را به عهده گرفت. او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت. عبدالبهاء از دولت وقت انگلستان لقب «سِر» دریافت نمود و تا آخر عمر به آن مفتخر بود. پس از مرگ عباس افندی یا همان عبدالبهاء، شوقی افندی ربانی راه باطل و گمراهی آفرین او را تداوم بخشید و در تقویت و گسترش مذهب استعمارساخته بهائی از هیچ تلاش و فعالیتی دریغ نورزید. از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان الواح وصایا از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند. شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید. بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و منفور می گردید و بدین وسیله مجازات می شد.
در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت به دلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند. سرانجام شوقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت ودر همانجا مدفون شد.
پس از مرگ شوقی افندی چند دستگی و نزاع در میان عناصر اصلی بهائیت شدت گرفت و بر سر جانشینی و رهبری این مذهب به اختلاف و کشمکش روی آوردند. گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند. اما نکته اساسی اینجاست که گروههای انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.
اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که دربندرحیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر 5 سال یکبار انتخاب می شوند وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهائیت می پردازند. 

تاریخچه ای کوتاه از فرقه بهائی

بنیان گذار فرقه بابیه، سید علی شیرازی است.او جوان تاجری بود که در شیراز ادعا کرد که همه جهان در انتظارش هستند او ملقب به باب بود لقب باب از این جهت است که او اظهار می کرد مقصد اصلی اش آن است که مردم را برای ظهور کلی الهی بعد از خود آماده کند و باب یعنی دروازه ارتباط با امام زمان علیه السلام. از این جهت پیروانش به بابیه معروف شدند. پس از مرگ سید کاظم رشتی، که جانشین شیخ محمد احسایی پیشوای فرقه شیخیه بود مریدان او به دنبال جانشینی بودند. سید علی محمد در این موقعیت خود را باب امام دوازدهم معرفی کرد و برخی از پیروان سید کاظم هم از او تبعیت کردند سید علی محمد به تدریج ادعای مهدویت و سرانجام نبوت نمود او بعد از این اعلام از طرف روحانیون بزرگ شیعه طرد شد و چندین بار تـوسط حـکومـت وقـت دستـگیر و هر دفـعه از گـذشـته خـود ابـراز ندامت نمود لکن هر بار توبه را می شکست و دوباره تبلیغ را شروع می نمود. در سال 1263 یک نشست تاریخی در حضور ناصرالدین میرزا که در آن هنگام ولیعهد بود و روحانیون آن دوره و باب صورت گرفت و سوالاتی از باب پرسیده شد که او به هیچکدام از این سوالات نتوانست به درستی پاسخ دهد و جوابهای وی که ادعای مهدویت می کرد بسیار نابخردانه بود. متن این نشست و توبه نامه وی هنوز در موزه مجلس شورای اسلامی موجود می باشد به طوری که بعدها خود بهاییان سعی در پنهان کردن آن سند تاریخی داشتند تا اینکه چندی بعد در میدان عمومی تبریز به فرمان امیر کبیر تیر باران شد. و جسدش به گفته بهاییان در کوه کرمل مشرف بر خلیج حیفا در اسرائیل مدفون گردید که در بین بهاییان به نام مقام اعلی معروف شده است .


رقه بهائیه منشعب از فرقه بابیه است و بنیان گذار آن میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است. او از خانواده نجبا و اشراف ایران بود که نسب او به پادشاهان ساسانی می رسید. او از پیروان و مبلغان باب بود و برادر کوچکتری هم به نام میرزا یحیی (صبح ازل) داشت که ادعا می کرد طبق وصیت نامه باب جانشین اوست و از این رو پس از مرگ باب عده ای او را جانشین باب دانستند لکن به جهت سن کم میرزا حسینعلی زمام کارها را به دست گرفت.
از آنجا که باب به ظهور فردی پس از خود با مقام (من یظهر الله) نوید داده بود افراد زیادی ادعای چنین مقامی کردند که توسط بهاء الله و میرزا یحیی کشته شدند و از اینجا نزاع اصلی در میان بابیان آغاز شد. بابی هایی که ادعای حسینعلی را نپذیرفتند و بر جانشینی یحیی باقی ماندند ازلی نام گرفتند و پیروان حسینعلی (بهاء الله) بهائی خوانده شدند.

میرزا حسینعلی مقامات زیادی برای خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام الوهیت و ربوبیت بود. او همچنین ادعای شریعت جدیدی نمود و کتاب اقدس را نگاشت . مهمترین کتاب بهاء الله ایقان بود که در آخرین سالهاى تبعیدش در بغداد نوشته است . از بغداد هم به استانبول و از آنجا به ادرنه و بالاخره به عکا واقع در اسرائیل تبعید شد و برادر وی میرزا یحیی هم به قبرس تبعید گردید که هم اکنون نیز بعضی از پیروانش که به نام ازلی نام گرفتند در آنجا زندگی می کنند.


س از مرگ میرزا حسینعلی که در بهجی در شمال عکا رخ داد پسر بزرگش عباس افندی ملقب به عبدالبهاء جانشین وی شد. او سفرهای متعددی به اروپا و آمریکا کرد و در این سفرها با انگلستان رابطه نزدیکی پیدا کرد بطوری که لقب Sir را از دولت انگلستان دریافت کرد . پس از عبدالبهاء شوقی افندی فرزند ارشد دخترش بنا به وصیت وی جانشین او شد. او فارغ التحصیل دانشگاه بیروت و آکسفورد بود و نقش عمده ای در توسعه بهائیت داشت و نامبرده فرمان تاسیس بیت العدل اعظم را در سال 1963 صادر کرد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر پنج سال یکبار عوض می شوند و مرکز اداره امور بهائیان در سراسر جهان است. عبادتگاههای آنها به مشرق الاذکار معروف است. هرچند از نظر هندسى هریک از بناها با یکدیگر مختلف هستند ولى از لحاظ معمارى یک اصول کلى در آنها مراعات مىشود- همه داراى ۹ طرف و یک تالار مرکزى گنبد مانند هستن

 

 

http://dl2.karballa.ir/images/imagess/images1/140179.jpg



بهائى‏گرى فرقه‏اى منشعب از بابى‏گرى است. بنیانگذار آن میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است. او در سال ۱۲۳۳ در تهران به دنیا آمد و در شمار نخستین گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب میرزا یحیى (معروف به صبح ازل) ادعاى جانشینى باب را کرد و چون در آن زمان بیش از نوزده سال نداشت برادرش میرزا حسینعلى (بهاءاللَّه) زمام کارها را در دست گرفت. در سال ۱۲۶۸ بابیان به ناصرالدین شاه تیراندازى کردند و چون شواهدى بر نقش حسینعلى در این کار وجود داشت، در پى دستگیرى و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفیر و دولت روس از او حمایت کردند و به این وسیله از مرگ نجات یافت. او سپس به بغداد رفت و در نامه‏اى به سفیر روس از وى و دولت روس قدردانى کرد. در بغداد کنسول دولت انگلیس و نماینده دولت فرانسه با او ملاقات کرد و حمایت دولت‏هاى خود را به او ابلاغ کرده و تابعیت انگلستان و فرانسه را به او پیشنهاد نمودند. میرزا یحیى (صبح ازل) نیز مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلى فعالیت بابیان شد و

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

نقش حکومت در جامعه اسلامی

 


 

 

در انقلاب اسلامی ایران مردم برای ایجاد حکومت جمهوری اسلامی فداکاری بسیار کردند.آنان برای حفظ انقلاب و جمهوری اسلامی  نیز از هیچ کوششی دریغ نمی کنند زیرا حکومت جمهوری اسلامی در برابر این مردم فداکار وظایفی بر عهده دارد.

 

به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

 گسترش اسلام
دعوت پنهانی و آشکار

 

 


حضرت محمد (ص ) ابتدا ماموریت یافتند که مردم را پنهانی به دین اسلام دعوت کنند . بعد از سه سال خداوند به پیامبر (ص ) ماموریت داد تا مردم را آشکارا به اسلام دعوت کند و آنان را از بت پرستی باز دارد .
کم کم خبر ظهور اسلام در عربستان پراکنده شد . همه جا صحبت از دین اسلام بود . کافران و ثروتمندان مکه از گسترش اسلام احساس خطر می کردند . آنان می دانستند که اگر بت پرستی از میان برود هرگز نمی توانند بر مردم حکومت کنند از این رو دور هم جمع شدند و به فکر چاره افتادند . آن ها ابتدا تصمیم گرفتند که با پول و مقام به حضرت محمد (ص) ایشان را از راه خدا باز دارند ولی پیامبر پیشنهاد کافران را نپذیر فتند .

آزار پیامبر و یارانش
وقتی کافران فهمیدند که آن حضرت از مبارزه با بت پرستی دست بر نمی دارد به فکر آزار او و پیروانش افتادند . برخی از پیروان پیامبر شدید ترین شکنجه ها را تحمل کردند اما بر ایمان خود باقی ماندند .حتی بعضی از آن ها در این راه شهید شدند .
خود پیامبر نیز از این آزارها در امان نبودند . کافران در گذرگاه ها و کوچه های خلوت به آن حضرت حمله می بردند و با سنگ او را مجروح می کردند .

هجرت به حبشه
وقتی آزار و اذیت بت پرستان زیاد شد پیامبر به جمعی از مسلمانان دستور دادند که به حبشه هجرت کنند زیرا پادشاه کشور حبشه مردی عادل بود و مسلمانان می توانستند در آن کشور آزادانه زندگی کنند پس عدهای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابی طالب (ع) به حبشه رفتند . وقتی بت پرستان مکه فهمیدند که مسلمانان هجرت کردهاند خشمگین شدند و مبارزه علیه اسلام را بیش تر کردند .
گفت و گو
مسلمانان از راه دریای سرخ وبه وسیله کشتی به حبشه هجرت کردند .

پیمان قطع رابطه با مسلمانان
کافران قریش تصمیم گرفتند یاران پیامبر را از حبشه باز گردانند اما نتوانستند . پس سعی کردند برای تسلیم پیامبر و یارانش راه دیگری پیدا کنند .آن ها با هم پیمان بستند که رابطه ی خود را با مسلمانان قطع کنند و با آن ها خرید و فروش و ازدواج نکنند . آن گاه عهد نامه ای در این باره نوشتند و آن را در خانه کعبه گذاشتند .
از آن پس پیامبر و یارانش مجبور شدند به یکی از دره های اطراف مکه بروند . آنان سه سال در کمال سختی در آن دره زندگی کردند تا این که پیامبر (ص) از جانب خدا آگاه شد که موریانه عهدنامه ی کافران را خورده است .
ابو طالب (ع) این خبر را به کافران داد و از آنان خواست که عهد نامه را بیاورند . هم چنین گفت : اگر محمد (ص ) درست نگفته باشد او را به شما تسلیم خواهم کرد . کافران رفتند و دیدند که پیامبر (ص) درست گفته اند بنابر این به پیامبر و مسلمانان اجازه دادند که دوباره به مکه باز گردند .
از آن پس پیامبر از هر فرصتی برای دعوت مردم به اسلام استفاده می کردند . ایشان هنگام مراسم حج که مردم زیادی برای زیارت کعبه می آمدند آنان را با اسلام آشنا می کردند و دعوت خود را به وسیله ی آن ها به گوش مردم روستاها و شهر های اطراف می رساندند . از جمله کسانی که دعوت پیامبر را پذیرفتند عدهای از مردم مدینه بودند .


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

 گسترش اسلام در جهان دشمنان را نابود خواهد کرد

 

 


خبرگزاری فارس: نماینده مردم تهران در مجلس در واکنش ‌به فیلم موهن علیه پیامیر (ص) گفت:‌ گسترش اسلام در جهان دشمنان را نابود خواهد کرد.



   

 به ادامه مطلب بروید (برای آگاهی بیشتر)



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد